تحلیلگران و پژوهشگران شهری و جامعه شناسی در ایران یکسری فضاها، مانند مفهوم فضای تولید را از مفهوم تولید فضا؛ و فضای مصرف را از مفهوم مصرف فضا جدا می کنند. این در حالی است که باید این چهار مورد را در ارتباط با هم فهم کرد. مقصود از فضای تولید فضایی است که در آن مولدان و تولیدکنندگان شهر، خود در آن حضور دارند.
مقصود از تولید فضا محصولی است که از این فضای تولید بیرون می آید. فضایی که تولید می شود خود فضای مصرف را موجب می شود. اما بیشتر تحلیلگرانی که به نقد اقتصاد سیاسی می پردازند، کمتر به مصرف فضا توجه می کنند.
مطالعاتی که صورت گرفته، بیشتر معطوف به نیروهای اثرگذار در شهر همچون، نقش بازار در شکل دهی به شهر، نقش روحانیون، نقش گروه های سیاسی و طبقات مختلف شهری و… است و از نقش های غیرمرئی غافل بوده اند. این غفلت، آنان را از داده های ارزشمندی در خصوص مکانیزم شهری محروم کرده است. ظرف چند دهه تحولات ساختاری اساسی در شکل بندی شهری ایجاد شد؛ نخست اینکه اقتصاد سیاسی که تا دهه هفتاد مبتنی بر بورژوازی مستغلات و تراکم فروشی بود از دهه هشتاد تغییر جهت داد و به سمت ساخت وسازها حول مراکز تجاری رفت.
به این معنا دو برهه از شهر را می توان از هم جدا کرد:
۱. پیش از دهه هفتاد شهر به مثابه بازار را داریم که در آن می توان از طریق مسکن و زمین درآمدزایی کرد.
۲. از دهه هشتاد به بعد شهر به مثابه مکان مصرفی دیده شد، به این معنا که چگونه می شود از طریق مصرف هرچه بیشتر، انباشت ثروت داشت.
تقریبن همزمان با دهه چهل بود که مراکز تجاری شکل گرفت. این دهه برای ما دوران حساسی بود چراکه دهه ی تکوین طبقه ی متوسط بود؛ اصلاحات ارضی، انباشت دیپلمه ها در شهرهای بزرگ، گسترش زندگی کارمندی، سینماها، فضاهای فرهنگی، روزنامه ها و… فضایی را ایجاد کرد که مراکز متفاوتی به عنوان بازار متناسب با نیازهای طبقه ی متوسط ساخته شود. اما از دهه ی شصت به بعد، رابطه ی بین بازار و حاکمیت به فاز جدیدی وارد شد. در این نگرش جدید، به پاساژها و مراکز خرید اقبال چندانی صورت نگرفت. حتا در دهه ی شصت چیزی حدود یک دوره ی شش ساله ممنوعیت ساخت پاساژ را داشتیم! اما امروز، با شهرهایی مواجه هستیم که هزینه های زیاد و درآمدهای عجیب و غریبی دارند.
در این فضا، پاسخ به این پرسش مهم است که وقتی سرمایه گذاران به سمت سیکل خاصی از ساختن شهر، یعنی گذر ساخت مسکونی به تجاری پیش می روند، فضای عمومی با چه مسائلی مواجه خواهد شد؟ به نظر می رسد با جدایی گزینی هایی مواجه شدیم به این شکل که طبقات بالاتر، در محلات اعیانی زندگی می کنند و طبقات پایین تر شکل خاصی از مسکن انبوه را تجربه می کنند.
گسترش مراکز خرید با چنان سرعتی پیش می رود که جمعیت را به سمت خود فرا می خواند و به مثابه دستگاه ایدئولوژیک عمل می کند تا مردم را به شیوه ای خاص مدیریت کنند.
غالب این مراکز چندمنظوره هستند و شهر را در درون خود جای داده اند از شهربازی ها و سینما گرفته تا باشگاه ها، انواع کافه ها و رستوران ها و حتا کتابفروشی ها در این مراکز تعبیه شده است. در این میانه، از بین رفتن مغازه داری و کسبه ی قدیمی سنتی کمترین اهمیتی ندارد.
بازار در دهه ی شصت نیرویی اثرگذار و قوی در ایران بود. اثرگذاری در ساحت و ساخت و پرداخت مفاهیم سیاسی و فرهنگی و جهت دادن به سیاست گذاری های کلان و خرد اقتصادی؛ کنترل و هدایت و نقش آفرینی بخش اعظمی از اقتصاد ستادی جنگ و پشت جبهه های جنگ هشت ساله، ووو.
ولی آیا مراکز تجاری هم ممکن است روزی به نیروهای سیاسی اثرگذار در تصمیمات شهری تبدیل شوند؟ به نظر می رسد وقتی مراکز خرید جمعیت عظیمی را در درون خود جمع می کنند، امکان کنترل جمعیت ها از طریق دوربین های مداربسته بیشتر فراهم می شود.
بنابراین، در داخل مراکز خرید، خلق جمعیتی صورت می گیرد که این جمعیت، توده وار، جدا، منفرد و در پیوند با کالا و مصرف خود را تعریف می کند و تعاملی صورت نمی گیرد. این جمعیت بنا نیست که از سر آشنایی تعاملی داشته باشند. اگر تعاملی هم هست، از سر مصرف است. در نتیجه گسترش فضاهای تجاری، فضاهای شبه عمومی با مالکیت خصوصی و کنترل شده در ازای آنچه که ما به عنوان شهروند تحت عنوان فضاهای عمومی کاملن باز مطالبه می کردیم ایجاد می کند.
علیرغم همه نظام کنترلی که در مراکز تجاری وجود دارد، معتقدم، در برهه هایی ممکن است که فضاهای تجاری نقش میدان را بازی کنند و از کنترل نظام های به شدت انضباطی و نظارتی خارج شوند.
در شهری برای نمونه مانند اهواز، این نهادهای تجاری را بعنوان نمونه در مرکز شهر (نادری) و یا در کیانپارس می شود بعنوان کانون هدف قرار داد. در چنین مجتمع هایی، کمترین تعامل میان صنف وجود ندارد و فلسفه ی بنیادی شکل پذیری این بنگاه های تجاری وسیع، مصرف صرف است.
سازماندهی کلاسیک میان صنف وجود ندارد و مفهوم بازار در تعریف اصلی نیز از میان رفته است.
بلافاصله و در مقیاسی بزرگ، فاصله ی سطح درآمدی و رویکرد طبقاتی این مجتمع ها را با دستفروشان مجاور این مجتمع ها ( در صورت امکان بساط گستردن) می شود مشاهده کرد. فقیر و غنی، دارا و ندار، کیفی و بدون کیفیت؛ و در کمال حیرت، میزان مراجعه ی مردم بعنوان خریدار و مرجع تجارت را می توان به چشم دید؛ که به میزان نابرابری در شهر اهواز، به سمت همین طبقه ی ندار، ضعیف، بی کیفیت، و فقیر هدایت می شوند!
آیا جز این است که برخلاف تصور عمومی و به دلیل وجود صنایع بزرگ در اهواز و خوزستان، که گمان می رود به شهر و مردمی ثروتمند مواجه هستیم، برعکس، با شهر و مردمی کم بضاعت ( اگر نگوییم بی بضاعت! ) مواجهیم؟!
- شهرام گراوندی
- کد خبر 12969
- 3097 بازدید
- بدون نظر
- پرینت