بیتا فرهی در طول زندگی اش دست کم دو سه بار به صورت اساسی مُرد! یک بار با توقیف فیلم “بانو ” یکی از ممتازترین فیلم های داریوش مهرجویی _ که دیگر باید از او به عنوان کارگردان شهید سینمای ایران یاد کرد! _ ؛ با یک نامه ی چندخطی کوتاه که به قول مهرجویی ” آقای انوار با یک نه گفتن، تمام سیستم زندگی و حرفه همه آنهایی که در این فیلم کار کرده بودند بهم ریخت و زندگی همه را به مسیر دیگری انداخت؛ یک بار هم با اعتراض نشنیده گرفته اش پیش از اکران عمومی فیلم ” پارک وی ” به کارگردانی فریدون جیرانی در سال ۸۶ که منجر به اقدام نامتعارف بیتا فرهی با ارسال اطلاعیه ترحیم خودش در روزنامه بانی فیلم شد!
در صفحه اول روزنامه بانی فیلم جمله یی عجیب به چشم می خورد که البته شباهت هایی به یک آگهی ترحیم داشت! در گوشه سمت راست روزنامه و در یک کادر مشکی که معمولن به آگهی ها اختصاص داشت، نوشته شده بود: “مرگ بیتا فرهی…”. اگرچه در ابتدا و در نظر اول این جمله آن هم با آن شمایل، یک ترفند تبلیغاتی برای جلب توجه مخاطبان نسبت به فیلم “پارک وی” با بازی بیتا فرهی به نظر می رسید، اما ماجرا چیز دیگری بود.
در این آگهی آمده بود: “مرگ بیتا فرهی… من بیتا فرهی مرگ هنری، مظلومانه و ناعادلانه ام را که به وسیله دست اندرکاران و سازنده فیلم پارک وی صورت گرفت، اعلام می کنم، مرگی که می توانست خنده مخاطبان را در پی نداشته باشد. اعتراض و مرگ هنری ام را باور داشته باشید. امیدوارم این نوشته کوتاه، استنباط دیگری را در ذهن مخاطبان ایجاد نکند. هوشمندی و دانستگی را برای بازماندگان فیلم آرزو می کنم.”
درست پس از این فیلم بود که تلخی و زهر کار هنری در مرز پر گهر به جان بیتا افتاد و او دیگر هیچوقت آن چنان که باید و شاید در شمایل یک بازیگر نخواست عرض اندام کند. تصمیم گرفته بود یک گوشه ای بنشیند و در خلوت و انزوا زندگینامه اش را بنویسد. زندگینامه ی خودنوشتی که از سرنوشت آن دست کم صاحب این کیبورد خبر ندارد.
چند بار دیگر هم در فیلم هایی سر و کله اش پیدا شد؛ و نشان داد که چه بازیگر درجه یکی است؛ مثل فیلم دوران عاشقی در اواسط دهه ی نود که تنها نقطه ی مثبت فیلم بود؛ اگر چه حضورش در فیلم بسیار کوتاه و گذرا بود.
او فارغ التحصیل رشته هنر از مدرسه هنر جان پاورس امریکا در سال ۱۳۵۹ بود. برای بازی در هامون توسط ناصر چشم آذر به مهرجویی معرفی شده و به سرعت مورد پسند او برای بازی در نقش مهشید قرار گرفت. این گونه بود که او کار خود را در سال ۱۳۶۸ با بازی در فیلم هامون به کارگردانی داریوش مهرجویی آغاز کرد و در سال های بعدی فعالیت خود را با کارگردانان بزرگی چون احمدرضا درویش، بهمن فرمان آرا، مسعود کیمیایی و رخشان بنی اعتماد ادامه داد. بازیگری گزیده کار و سخت گیر و به شدت عاطفی و شکننده.
او در یکی از معدود گفت و گوهای مطبوعاتی اش می گوید:” همیشه خیلی دوست داشتم سرمایه ای می داشتم، کتابفروشی کوچکی راه می انداختم که در آن کافه و یک گلفروشی کوچک هم بود. همیشه این سه را باهم می خواستم، اما هیچ کدام نمی شود. سرمایه ندارم ، گل ها هم می پلاسند و هیچ کس هم کتاب نمی خواند.”
این دیالوگ مریم بانو در فیلم بانو از زبان او بدون شک در خاطر ما دوستداران مهشید هامون همواره به خاطر خواهد ماند: ” تو تنها کسی بودی تو زندگیم که حس می کردم خیلی به من نزدیکی… از اینکه تونستم بهت تکیه بدم احساس غرور می کردم… ولی تو هم دوام نیاوردی… مثل همه… دیگه از این آدم ها خسته شدم… باید بتونم تنهاییمو دربست قبول کنم… باهاش اخت بشم… ”
آخرین رفتن بیتا فرهی ۴ آذرماه ۱۴۰۲ اتفاق افتاد؛ تا ثابت شود پاییز همیشه رنج آورترین ِ فصل هاست!
روانش شادمان.
…………………………………………..
هفته نامه پیوند ایرانیان / شماره ۲۶۴
- شهرام گراوندی
- کد خبر 13069
- 44 بازدید
- بدون نظر
- پرینت