شما اینجا هستید
ایران » __در مظالم نویسنده بودن!__

این که چرا می‌نویسیم و چرا باید نوشت، به‌راستی پرسشی است فلسفی و در عین حال حیاتی. کافکا می‌گوید: “نوشتن بیرون جهیدن از صف مردگان است”. این جمله شاید بدایت و نهایت نویسنده و نویسندگی را در خود نهفته دارد.
نوشتن، آن‌چنان‌که فروغ فرخزاد می‌گوید:”پلی است که از بدایت به نهایت متصل است.” این پل، اما، تنها گذرگاهی مکانیکی نیست؛ بلکه خصلتی آیینی دارد که انسان را از سکوت و خاموشی عبور می دهد و به عرصه جاودانگی می‌رساند.
نوشتن، در مفهوم ویژه و قابل اعتنایش، در برگیرنده¬ی معنای عمیقی از مسوولیت است؛ مسوولیتی در برابر خود، جامعه، و تاریخ.
نویسندگان، روزنامه‌نگاران، و پژوهشگران، با ثبت وقایع و اندیشه‌ها، نه تنها به انتقال دانش کمک می‌کنند، بلکه پلی می‌سازند میان گذشته، حال، و آینده.
اینها همه هست؛ ولی نوشتن، تعارف و شاید حفره ها! و مصائب دیگری را هم در بطن خود دارد.

بورتون راسکوئه است که می گوید: چیزی که همسر یک نویسنده هرگز درک نمی کند این است که وقتی همسرش از پنجره به بیرون خیره شده است دارد کار می کند!
گابریل گارسیا مارکز در یادداشت های پنج ساله اش می گوید: نویسنده ها حتا در لحظات بیکاری وقتی در ساحل دراز کشیده اند، مثل خر کار می کنند.
گراهام گرین هم گفته است: نویسندگی نوعی معالجه است. گاه از خودم می پرسم کسانی که چیز نمی نویسند یا نقاشی نمی کنند یا آهنگساز نیستند، چگونه دیوانه نمی شوند. چطور می توانند بر آن همه غم و غصه و تشویش و اضطرابی که بشریت را در خود گرفته فائق شوند. ریلکه هم همین را به شکل دیگری ادا کرده است؛ او می گوید: اگر شما فکر می کنید می توانید بدون نوشتن به زندگی ادامه بدهید، چیزی ننویسید!
نوشتن به صورت حرفه ای که پیشه و محل درآمد نویسنده باشد، در کشور ما ممکن است برای نویسنده گان انگشت شماری اتفاق افتاده باشد. خیل بزرگ نویسنده گان ایرانی از این مسأله بهره ور نیستند. و برای فروکش کردن خلجان های روح و روان، برای ابراز دغدغه های انسانی، اجتماعی و برای اهدافی ورای کسب درآمد می نویسند. شاید تفاوت عمده ی نوشتن در ایران و در دیگر کشورهای جهان همین است. و همین هم هست که قاعده و انضباطی در صنعت نوشتن و چاپ در ایران وجود ندارد و مکانیزم ها، چنانکه در خارج از مرزهای ایران و به طور خاص در کشورهای مترقی وجود دارد، در ایران وجود ندارد.
شاید ما دغدغه مندتریم که می نویسیم برای هیچ و پوچ. و همین جا هم می توان این ربط را به این مضمون گره زد که علت وفور کتاب های سانتی مانتال و رقیق و آبکی، یکی اش همین بی انضباطی و فقدان مکانیزم های حسابگرانه و منطقی در عرصه ی چاپ و نشر است.
اما نوشتن نه تنها ابزاری برای بیان، که در واقع رسالتی برای تثبیت و انتقال تجربه‌های زیسته است؛ تجربه‌هایی که بدون ثبت‌شان، در گرداب فراموشی و فنا گم خواهند شد. عمل نوشتن، شبیه به آیینی است که انسان، در مواجهه با جهان و خویشتن، از خود به جای می‌گذارد؛ همان گونه که انسان نخستین، بر دیوارهای غارها، نشانه‌هایی از زندگی و زیست‌جهانش را حک می‌کرد.
نوشتن و مواجهه با مرگ
نوشتن، به‌زعم بسیاری از فیلسوفان و نویسندگان، کنشی است علیه فراموشی و مرگ. ژان پل سارتر معتقد بود که نویسندگی، راهی است برای معنا بخشیدن به جهان و مقاومت در برابر بی‌معنایی. ما می‌نویسیم تا حضور خویش را در جهانی که همواره ما را به سمت فراموشی سوق می‌دهد، تثبیت کنیم. زیرا هر واژه‌ای که بر صفحه‌ای نقش می‌بندد، به منزله¬ی شهادتی بر زیست و اندیشه¬ی ماست.
ارزش آیینی ثبت وقایع
تاریخ بشر، تاریخ نوشتن است. هر لحظه‌ای که از تاریخ گذشته و ثبت نشده باشد، چون چراغی خاموش در غبار زمان ناپدید می‌شود. ثبت وقایع، نقشی حیاتی در تمدن‌سازی داشته است. انسان، به یاری نوشتن، توانسته است دانش، اندیشه، و تجربه‌های زیست خود را به نسل‌های بعد انتقال دهد.
ثبت وقایع تاریخی، چه از سوی تاریخ‌نگاران و چه از سوی نویسندگان و روزنامه‌نگاران، مسوولیتی است آیینی. یک واقعه، تا زمانی که نوشته نشده، هنوز به جهان واقع تعلق ندارد؛ گویی در جهانی موازی معلق مانده است. هر خط، هر واژه، به مثابه‌ی زنجیری است که آن را از سپهر خیال و ابهام، به عرصه ی واقعیت می‌کشاند.
شاید بتوان این امر را در آثار روزنامه‌نگاران برجسته‌ای چون ارنست همینگوی یا آلبر کامو یا اوریانا فالاچی مشاهده کرد. برای آنان، نوشتن، صرفن یک گزارش‌گری بی‌طرف نبود؛ بلکه کنشی انسانی و اخلاقی بود که به کمک آن، حقیقت وقایع، از سایه‌های ابهام و فراموشی نجات می‌یافت.
در این میان، نوشتن نقشی فردی نیز دارد: نوشتن، نوعی مکاشفه است؛ مواجهه‌ای بی‌واسطه با خویشتن. انسان، در مواجهه با صفحه¬ی سفید، ناگزیر است که با تمام بیم‌ها، امیدها، و تناقضات درونی‌اش روبه‌رو شود. این عمل، همان‌گونه که بسیاری از نویسندگان بزرگ تأکید کرده‌اند، نه تنها روشنی‌بخش ذهن نویسنده است، بلکه آینه‌ای برای جامعه نیز فراهم می‌آورد.
روزنامه‌نگاری و مسوولیت در برابر تاریخ
برای روزنامه‌نگاران، نوشتن فراتر از یک وظیفه¬ی شغلی است. روزنامه‌نگاری، به‌عنوان شاخه‌ای از نوشتن، مسوولیت تاریخی مهمی دارد: بازگو کردن حقیقت. هر گزارشی که نوشته می‌شود، سندی است که به کمک آن، تاریخ برای نسل‌های بعد ساخته می‌شود.
قلم روزنامه‌نگاران و نویسندگان حرفه‌ای، ابزاری است که می‌تواند حقیقت را از میان انبوهی از دروغ‌ها و تحریف‌ها نجات دهد. در جهانی که اطلاعات به سرعت تولید و مصرف می‌شود، ارزش نوشتنِ دقیق و متعهدانه، بیش از هر زمان دیگری احساس می‌شود.
هر واژه‌ای که نوشته می‌شود، گامی است به سوی جاودانگی؛ زیرا نوشتن، برخلاف سخن گفتن، نه تنها مخاطب حال، که مخاطبان بی‌پایان آینده را نیز هدف می‌گیرد. به قول مارگریت دوراس: “نوشتن، تنها چیزی است که می‌ماند”.

با نگاهی به:
۱٫ کافکا، فرانتس. دفترچه‌های خاطرات.
۲٫ فروغ فرخزاد. نامه ها.
۳٫ سارتر، ژان پل. ادبیات چیست؟
۴٫ دوراس، مارگریت. نوشتن.

این مطلب بدون برچسب می باشد.

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

هفته نامه پیوند ایرانیان | ایران ، خوزستان ، اهواز