شما اینجا هستید
اجتماعی » _ شتابزده درباره ی هزار و یک شب __

یکم:
هزار و یک شب با همه ی دم دستی بودن و سهل و ممتنع بودن روایت ها و حکایت ها و نیز بومی بودن پاره های غریب آشنای ماجرا قصه ها؛ به شدت لایه لایه و پوست پیازی است. بنیادی ترین تعریف و نمادینترین شکلی که می شود از قصه نویسی عنوان کرد. هزار و یک شب از این منظر، بورخسی است. اگر نگوییم رئالیسم؛ که سوررئال جادویی مشرق زمین است. در خاورمیانه ی قرن نوزدهم عقیده ی شگفتی در مورد کتاب هزار و یک شب در تداول عامه و حتا میان طیف هنرورز و هنرمند و طبقه ی فرهیخته ی جوامع آن روزگاران رایج بود. باوری خرافی وجود داشت که هر کسی هزار و یک شب را تا به انتها بخواند، می میرد! در تایید این مدعا، گریزی کوتاه می زنم به نوشته های سر ریچارد برتن که در انگلستان آن زمانه کتاب هزار و یک شب را از عربی به انگلیسی ترجمه کرده بود و ترجمه ی وی مشتمل بر شانزده مجلد و شامل ۴۶۸ داستان شده بود؛ خود او می گوید: گاهگاهی در اثنای کار وقتی به کند و کاو قصه ها می پرداختم و در هزارتوی ماجراها گم می شدم، به فکرم می رسید که گلوی خویش را ببرم و به این ماجرا خاتمه بدهم و از سایه ی غریبی که بر روح و روان من افکنده شده بود رها شوم!
از یک منظری همیشه کتاب در جستجوی زمان از دست رفته ی پروست برای ما کتابی سخت شوریده و افسونگر است؛ و همزمان شوق برانگیز و طاقت فرسا. ولی همین کتاب دم دستی هزار یک شب، کتاب کتاب هاست. کتابی که به باور من برای هر نویسنده و قلم به دستی، خواندن و زیستن در آن یک ضرورت است…

دوم:
ناصرالدین شاه آدم فرهنگ دوستی بوده. در این مساله شک روا نیست. دیوان اشعاری هم دارد که غزل های زیبایی هم سروده. حالا این که بعد از دستور قتل امیرکبیر و فی الواقع کشتن نابخردانه ی او، پشیمان شده و به خفت و خواری رسیده یا نه؛ بر ما پوشیده است. فرقی هم ندارد. سودی هم ندارد. از قضا چنین اتفاقی از آن دسته کارهایی است که آدمی می کند و پشیمانی و ندامت هم فایده ای ندارد. ناصرالدین شاه، چند سالی بعد از دستور رها کردن ( قتل ) امیر، به میرزا ابوالحسن خان غفاری، نقاش باشی دستور می دهد که تصاویر شخصیت های کتاب هزار و یک شب را که مترجمان دربار در حال ترجمه بودند، آماده کند. یکی از این تصاویر تصویر مجلس دربار خلیفهی مسلمین هارون الرشید است که جعفر برمکی روبروی او ایستاده است. نقاش باشی بسیار رندانه، تصویر ذهنی که از امیرکبیر داشته را به جای جعفر و تصویر ناصرالدین شاه را به جای هارون الرشید می کشد. می گویند ناصر الدین شاه که بسیار هم باهوش بوده متوجه این رندی شد؛ ولی عکس العملی نشان نداد و بسیار هم غمگین شده بود و ساکت شده بود!. شاید او هم پذیرفته بود که تاریخ تکرار شده است و ستمی که هارون در حق جعفر روا داشته بود، او در حق امیرکبیر و داماش به فعل نشانده است!
در ذوق هنری ناصرالدین شاه این اشاره هم بد نیست و بی ارتباط با موضوع هم نیست که اشاره شود در کتاب مرات البلدان که شرح دوران سلطنت ناصری است، یک طرحی از امیرکبیر وجود دارد که آن طرح را خود ناصرالدین شاه کشیده است!
و نکته ی پایانی این که ما با هزار و یک شبی طرفیم که در واقع در دوره ی ناصرالدین شاه، تصویرگری شده و اول بار به طریق چاپ سنگی و در تیراژ بالا منتشر شده است.

#شهرام_گراوندی
_ منتشر شده در صفحه ی ۷ پیوند ایرانیان شماره ی ۱۱ . پرونده ی موضوعی _

این مطلب بدون برچسب می باشد.

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

هفته نامه پیوند ایرانیان | ایران ، خوزستان ، اهواز