سخن از توسعه که میشود از همان ابتدا ذهن به سوی اقتصاد و نظرات اقتصادی نیل می کند، بیراه هم نیست که اگر اقتصاد بسامان نباشد ادعای توسعه هم خطاست و تقسیم بندی ها از ملل توسعه یافته و توسعه نیافته و در حال توسعه هم بر همین مبنای اقتصادی صورت می پذیرد.
از زمانی که برای اولین بار نظریه توسعه در ایران بطور رسمی و از دوم خرداد مطرح شد و موفق هم بود تقابل های سیاسی و بدتر لجاجت و کژ فهمی ها اجازه نداد تا روند توسعه ادامه یابد و چون از نظر فکری و تئوری پردازی در مباحث سیاسی اجتماعی دچار فقر اندیشه بودند و تصورشان بر این بود که چنانچه مشی توسعه اصلاحطلبانه ادامه یابد از صحنه خارج می شوند لذا گیج و مستأصل راه را در سرکوب و خشونت و پرونده سازی های سیاسی یافتند تا به هر شکل ممکن سدی در برابر حرکت رو به جلو ایجاد کنند، راه موفقی نبود و فقط هزینه های ملی و خسارت به منافع ملی و در خطر انداختن مصالح کشور را بالا می برد اما از اینکه این خانه در آتش بسوزد هم ابایی نداشتند، تنها به این می اندیشند که فقط ما باشیم.
نظریه توسعه؛ همه جوانب را در بر می گرفت، توسعه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی…. و اساساً توسعه تک بعدی نیست بلکه همه جانبه است؛ اگر می شد آن توسعه همه جانبه را پایدار کرد و ادامه داده می شد بی شک پس از دو دهه از نظر جهانی و منطقه ای در جایگاهی برتر نسبت به بسیاری از ملل که اکنون ذیل آنها تعریف می شویم، قرار داشتیم.
مدتی که گذشت و خود را از نظر فکری تهی دیدند به تدریج تئوری ابداع کردند و در برابر توسعه؛ عدالت را قرار دادند، نظریه ای که از همان ابتدا معلوم بود به اوضاع سیاسی و اقتصادی مردم و مناسبات ملی و بین المللی توجهی ندارد و فقط ایستادگی محض بود در برابر پیشرفت کشور وگرنه در دل توسعه؛ عدالت نهفته است و نمی توان از توسعه سخن گفت و به عدالت بی توجه بود، آن عدالت ادعایی رسید به اختلاسهای کلان و غارت و بحران آفرینی و چیزی نبود الا جنون قدرت که تصور می کردند از دست می رود و می خواستند به هر نحو ممکن و با دروغ و ریا و ارعاب و … آنرا حفظ کنند. تا حدودی هم درست برداشت کرده بودند که اگر توسعه ادامه می یافت پشت بند آن؛ اندیشه ها از قیدها رها شده و گفتگو و جامعه مدنی و مردمسالاری خواه ناخواه خود را دیکته می کرد مانند همه جوامع توسعه یافته؛؛ این خطری بود که با تمام وجود احساس می کردند، لازمه توسعه محدود شدن و مشروط شدن قدرت و پاسخگو کردن آن است.
آنان از مردمسالاری و جامعه مدنی و گفتگوی تمدنی هراس دارند و عدالتی هم که پیش کشیدند فقط مستمسکی برای مقابله با همه اینها بود و متاسفانه امروز نتیجه آن؛ وضعیت فعلی است که دچار آن شده ایم، نه تنها توسعه یافته نیستیم بلکه در حال توسعه هم نیستیم، عقب مانده هستیم. تحلیل اصلی قضیه این است که با آدمیانی روبروئیم که از نظر فکری توسعه نیافته اند و قدرت می خواهند و حاضر نیستند از تخت برخیزند و برای این قدرت؛ کشور و جامعه و مردم را هم قربانی می کنند؛ توسعه نیافتگی در فکر اگر با دین و مذهب خود را توجیه کند و به عدالت شعار دهد به جنون قدرت آلوده می گردد، اطاعت می خواهد و بس.
اصلاحات بیش و پیش از هر عمل و افاضه ای می بایست به توسعه بیندیشد و ابتدا به توسعه یافتگی در فکر نظر نماید، بدون توسعه یافتگی در فکر و متعاقب آن در سایر ابعاد و بدون از پرداختن به اصلاحات نمی توان این جامعه را نجات داد.
- شهرام گراوندی
- کد خبر 12680
- 14334 بازدید
- بدون نظر
- پرینت