شاعر در این روایات شاعرانه ، غریبه را با نظام واژه ها اخت می دهد و گاه به همان غریبه گی نگاهشان می دارد تا آشنایان به سوی او بشتابند و با او در آمیزند ؛ و هم از این روست که گاه ” طرح- نقاشی ” نام می گیرند و گاه در خواب و بیداری به سراغ او می آیند و گاه به رویا . گاه حاصل ” غروب کیش” و یا ” شب شرجی اهواز ” و ” یک شب نیلی با حافظ در شیراز ” و یا در ” سال های خاکستر و طلای خانه به دوشی ” اند که شکل دیگر سفر است ؛ و ولایت هم . زیرا در همه حال این نگاه است که تماشا را در ذهن و وا
قعیت می یابد و با واژه ملغمه می سازد و سفر نیز در چنین ماهیتی موجودیت می یابد . اما در همه حال ، شعر شاعر حتا اگر تنها نام واقعی شهر و دیاری را بر پیشانی داشته باشد یک سفرنامه ی خالی نیست ؛ بل سفرنامه یی ست به رویا که نام شعر به خود گرفته تا به همان درک حضور و شعور و شناخت در حوزه ی حس ها و عاطفه ها در آید .
نه من غریبه ام
و نه این سمفونی دو تایی
اجنبی
از سری شعر های باغ ملک / سره نا ،ساعت یک بامداد ، ص ١۵
او در جهانگردی و ایرانگردی هایش با شعر هایی برای یکی شدن و برای گرم شدن ، بی نوشتن و گفتن ، به دنبال آن غریب گمشده می گردد که شاید سفر به او باز گرداند و متن آینه وار را متکامل کند .
سفر مرا می برد به راهی
و منتهاش ناپیداست
در تمام این سال ها
سال های طولانی
ص ۴٢
چیزی اما غریبه و اجنبی نمی نماید . قصه ی ساز و کِل است و همسایه و عقرب و ارواح سواران بختیاری و جعفرقلی و دیگران که حتا وقتی دور می شوند ، دور نیستند و زنان و دختران شالیکار ساری و مردان بلوچ و تنها سفر و راه است که داستان شان را در دل شا عر آواره زنده می کند . تداعی تاریخ است و تصویر آن که زندگی را زنده می دارد و واژه های عام و آشنا یا محلی نیز در این میانه بی تقصیر نیست که آن یاد ها و آن خواب آشفته را بیدار می کند . و تو را می برد از مصاحبت سیروس – زنده یاد سیروس رادمنش ، شاعر موج ناب – تا نقش سربازهای صفوی یا که از سربازان صفوی تا سیروس – که خود دیگر- استعاره ی دور و دراز تاریخی ست و یا شاید هم تمام تاریخ .
سفر گراوندی سفری تاریخی ست به عرض و طول جغرافیا و بالعکس . و باغ ملک یا رود کارون و سرزمین بختیاری و آن دیگر نام های – بیشتر- شمالی و مانند آن ها ، تنها بهانه ای است . بهانه هایی برای وصلت و ولایت و جاده و راه ؛ همه همان من است . همه ، همان منِ شاعر است . و برای همین هم می خواهد تنها باشد تا تنها تمام آن را تا بی نهایت برود. نهایت شور شاعری است این رفتن به راه و تنها رفتن تا به شور تمام .
انسان اندیشه ورز در آزادی می زید و به یک جا و قاب و زاویه و چهارگوش محدود نمی شود . و شعر انسان آزاد شاعر ، شاید در آواره گی شکل می گیرد. شکلی که هستی را طرح می زند و به ارتعآش می اندازد که نیز تصویری از خاک و زمینِ همیشه در حرکت و گردش است و همان می شود که مشام او را مرتعش می دارد و ” آدورنو” هم توقع دارد که می گوید ” شعر تنها در مهاجرت انسان شعر می شود ” .
دور می زنم خیابان را
از نیمه راه
بر می گردم
بوی کاهگل
مشام مسافر را
مرتعش می کند
ص ٨٠ و ٨١
در شعر مسجد سلیمان … فاصله به مفهوم تاریخ در گستره یی تمام آمده است ؛ اما باز شکل و شمایلی جغرافیایی دارد با دره ها و کوه ها و قصه های فریبا و خواب های مخدر که رویا را گم می کند . همان که در ” اتوبوس آبادان ” هم گم می شود که تو را می چرخاند و مثل زمین می چرخد و فضا را پیش چشمان جست و جو گر تو می آورد و دور و دورتر می کند .
…در شعر اتوبوس آبادان که پیش تر با عنوان اتوبوس در کتاب نخست شاعر – بر بال بلند باد / سال ۱۳۷۶ – آمده است ، بو به حس های شاعر و شعر در می آمیزد .
بوی شرجی
بوی ابر بی بارانی از پی و نم
قارچ های روییده بر پیشانی
و چشمه های همه جا سر برآورده
در تن یله بر اسفنج پشتی ها
اضطراب و
هول و گاه زنده – گاه مرده
در خواب و بیداری ناگزیر
ص ۶٣
شهرام گراوندی در کتاب شعر ایران مال من است به راه عاشقی می رود تا به فرانگری در واژه و طرح برسد . این جا هر شعر او زمینه و نشانه ای زلال و نیز تصویر و استعاره ای است که بر کشف راههای تازه در جغرافیای شعر دلالت دارد. سیاه مشق های شهرام در کتاب بربال بلندباد – مجموعه شعر۱۳۶۹ تا ۱۳۷۵ – شاعر را به بلوغ بیانی و روایی رسانده و دوره ی دیگری را در شعر او نقش زده است . این که شاعر با قلمی در دست راه می رود و قانع نمی ماند ، از او جست و گری تشنه و دست یابنده ساخته و هرشعر او را در سفر و نیز در حضر ، صیقل زده و پرداخته است…
غروب کیش شرجی
با کشتی یونانی
که مثل سگ پیر مرده ای
افتاده گوشه ای
با من و یار / دلدار
که حالا زن مردم است !
ص ۵٩
بر بال بلند باد / مجموعه شعر ١٣۶٩ تا ١٣٧۵ / گلپونه ١٣٧٧، نوید شاعری را می دهد که پرسش های ارسطویی را با شعر ش پاسخ می دهد ؛ که نیزعاشقانه ی پر تحرک انسان است و صراحت و تصویر زبان را می شناسد. او آن چه را که در شعر اتوبوس با عنوان ” چه چیز چشم به راه آمدن توست ” می پرسد ، با شعر هایش پاسخ می دهد .
انسان به باد
تکیه نداد
و عشق به ترنمش
ادامه می دهد
ص ١٨/ شعر امید
آنگاه در یک اشاره ی ” من و تو ” وار ، عاشقانه ی ” بادبادک شوخ یله بر بال بلند باد ” را می سراید که ماجرای رویاهای دور و دراز ” سال های بی دوبار” است . گویی که دارد درآمدی برای عبور و گذار می چیند تا زمزمه ی ” ایران مال من است ” را سر دهد . چه، شاعرِ مسافر ، قصد سفری دور ودراز به درون و پیرامون دارد .
شاعران مسافر کم نیستند . زیرا سفر یک دگرگونی بزرگ فردی و اجتماعی است که آدمی با ذهن و ذات خویش به استقبال آن می شتابد و حالا به شهرام باید خوشامد گفت . کتاب را که می خواندم در دست هایم پرپر شد . اندیشیدم شاعر چه پرپری زد در این سفر و چه تقلایی کرد تا تمام تماشایش را در این جا ، در ذهن کتاب و در ذات واژه آورد . شوخی نیست .
دکتر فرامرز سلیمانی / ۹ جولای ۲۰۱۳
نیواورلئانز ، لوییزیانا
دکتر فرامرز سلیمانی سردبیر انتشارات کتاب موج در ویرجینیا ، سردبیر مجلهٔ بینالمللی نوشتا و نشریه ی موج و مدیر مسؤول نامهٔ IAMA ، عضو و مشاور مرکز بینالمللی زندگینامهها، عضو کتابخانهٔ بینالمللی شعر و انجمن جهانی سردبیران پزشکی است. او بیش از ۷۵ عنوان کتاب و یکهزار مقاله به زبانهای فارسی، انگلیسی و دیگر زبانها منتشر کردهاست.
فرامرز سلیمانی (زادهٔ ۱۳۱۹ در ساری – درگذشتهٔ ۴ دی ۱۳۹۴ در واشینگتن دیسی) شاعر، مترجم، روزنامهنگار، ناشر و ویراستار ادبی ایرانی بود. از او به عنوان بنیانگذار خیزش شعری جریان موج سوم در ایران یاد میشود.
- شهرام گراوندی
- کد خبر 11980
- 2641 بازدید
- بدون نظر
- پرینت