شما اینجا هستید
اجتماعی » پارادوکس راسل، نظریه ی توصیفی و در باب اتمیسم منطقی

. راسل از اینکه پسرش مبتلا به جنون بود رنج می برد حرف های زیادی مبنی بر بی اخلاقی راسل گفته شده که ما با آن قسمت از زندگی اش کاری نداریم چرا که قضاوت درباره ی افراد کاری اشتباه¬تر از عملی است که آن شخص خطاکار مرتکب شده است. راسل در طول زندگی اش کارهای مهمی انجام داده از جمله کشف پارادوکس راسل، مبارزه با استفاده از سلاح هسته ای، دریافت جایزه ی نوبل ادبیات. او در کتاب “چرا مسیحی نیستم؟” دلایل نقد خود از مسیح و خدا را ذکر کرده است او اعتقاد به خدا را ناشی از ترس و تنهایی می داند. کتاب های وی عبارتند از: آرمان های سیاسی،حقیقت و افسانه،چرا مسیحی نیستم،جهان بینی علمی،زناشویی و اخلاق،پیروزی سفید، شاهراه خوشبختی، زمینه های فلسفه، علم و مذهب، عمل و تئوری بلشوویسم، قدرت، درک تاریخ، تاریخ فلسفه غرب، مسائل فلسفی، تأثیر علم بر اجتماع، در ستایش فراغت، انقلاب اکتبر۱۹۱۷ و اسلام، مرجع قدرت و فرد، جنایات جنگ در ویتنام، آینده ی بشر، آیا بشر آینده ای دارد؟، اخلاق و سیاست در جامعه، تحلیل ذهن، جستارهای فلسفی، الفبای نسبیت، جنگ هسته ای، رهیافتی به رابطه ی جسم و روح، آرمان های سیاسی، عرفان و منطق، تکامل فلسفی من، رساله ی منطقی فلسفی.
راسل نظریه ی مهمی دارد به نام نظریه ی توصیفی. راسل به ما می گوید: توصیف ممکن است دو نوع باشد:
۱٫معین ۲٫غیر معین یا مبهم
توصیف معین این است که ما یک عبارت یا جمله را در قالب مشخص و روشنی بیان کنیم اما توصیف غیر معین قالب روشن و مشخصی ندارد. بطور مثال در این جمله: “چه کسی را ملاقات کردی؟” مردی را ملاقات کردم. این توصیف نامعین است. به فرض این که جمله صادق باشد و من x (مرد) را دیده باشم آن چه که بیان شده به این معنی نیست که x را ملاقات کردم. می توانیم بگوییم مردی را ملاقات کردم ولی او xنبود. این گزاره در عین حال که دروغ و خطاست در عین حال با آن چه که مورد نظر بوده متناقض نیست؛ اما در عین حال ما می توانیم بگوییم که نه تنها xبلکه هیچ مرد خاصی مورد نظر نیست اگر فرض کنیم که گفته¬ی ما کاذب باشد در این صورت دلیلی وجود ندارد که فرض کنیم x مشمول آن عبارت است.
حرف راسل این است که جمله ها ممکن است با معنا باشند اگرچه صادق نباشند. این حرف در تقابل با حرف ویتگنشتاین قرار می¬گیرد که فقط جملاتی قابل صدق و کذب هستند که معنادار باشند. یعنی اگر هیچ مردی در عالم واقع وجود نداشته باشد جمله¬ای مانند “اسب شاخداری را دیدم”، جمله¬ی با معنایی به حساب می¬آید. زمانی که ما واقعن بدانیم منظور از اسب شاخ دار چیست جمله با معنا می شود؛ یعنی اگر آن را توصیف کنیم و دیگران هم آن توصیف را بپذیرند جمله با معنا می¬شود اما قابل صدق و کذب نیست. پس آن چه را مفهوم می نامیم در تشکیل معنای جمله دخالت دارد .عبارت کاذب به واسطه ی وضوح مفهوم در عین حال با معناست.
دو نوشته از راسل تاریخچه ی اتمیسم منطقی را نشان می دهد:
۱٫فلسفه ی اتمیسم منطقی ۲٫اتمیسم منطقی
راسل و ویتگنشتاین هر دو استدلال می کنند که منطق صوری بهترین فهم را هدایت می کند به شرط آن که خودش بهترین فهم باشد. هر دو فیلسوف، اصول ریاضیات را نمونه¬ی اعلای نوعی از نظام منطقی می¬دانند. راسل در جایی گفته است که:”ما باید دشواری¬های فلسفه را به وسیله¬¬ی یک زبان آرمانی حل کنیم.” و ویتگنشتاین، اصول ریاضیات و منطق را در واقع بعنوان محقق کننده¬ی شرایطی می¬داند که هر زبانی برای زبان بودن باید آن شرایط را داشته باشد. زبان، اندیشه و جهان نسبت به یکدیگر رابطه¬ی تنگاتنگ دارند.
“اتمیسم منطقی”
کاری که فرگه آغاز کرد منطق نمادین بود که علاوه بر حل مسائل سنتی(ارسطویی) مفاهیم گسترده تری داشت و ظرف مدت چند دهه به پیدایش چند جنبش مهم فلسفی انجامید. دو جنبش فلسفی که برای ما حائز اهمیت است یکی اتمیسم منطقی راسل است و دیگری نظرات ویتگنشتاین در این باره.
در اوایل دهه ی ۱۹۲۰ پوزتیویسم منطقی حلقه ی وین که بعد از جنگ جهانی اول پدید آمد و همین طور معرفت شناسی کواین که در سال های ۱۹۵۰ شروع شد همچنان حضوری زنده در اروپا دارند.از این اتمیسم منطقی تا معرفت شناسی کواین آن چه که بر پوزتیویست ها خیلی تأثیر گذاشت ، کار راسل و ویتگنشتاین بود. دو نوشته ی راسل در ارتباط با تاریخچه ی اتمیسم منطقی یکی اتمیسم منطقی سال ۱۹۱۸ و دیگری اتمیسم منطقی سال ۱۹۲۴ است.
آن چه راسل و ویتگنشتاین می گویند هر دو با رابطه ی میان “زبان و جهان ” سر و کار دارند.هر دوی آن ها وسیله ی بهترین فهم را “منطق صوری ” می دانند.
“عدم واقعیت”
منطق دانان به روش درستی این موضوع را مطرح نکرده اند.راسل تلاش کرد تا این مسأله را مطرح کند که : اگر موضوعات واقعی در گزاره ها وجود نداشته باشد ، ما به هیچ وجه حق قضاوت در مورد آن ها را نداریم. مهم ترین نظریه ی راسل،نظریه ی توصیفی او بود که در آن می خواست این مسأله را حل کند که معنای احکامی که توصیف مبهم دارند چگونه تعریف می شود.به طور مثال اگر بخواهیم مطلبی را درباره ی چیزی بیان کنیم و آن چیز جزو اشیایی است که دارای ویژگی خاص Nهستند یعنی اشیایی که چون x که در مورد آن ها گزاره ی xQصادق است .(Qمجموعه ی خصوصیات xرا به ما معرفی می کند)به طور مثال اگر یک مرد نمونه ای از چیزی باشد که ما در موردش بگوییم:x=xQ و بگوییم این انسان است در چنین وضعیتی این گزاره صادق خواهد بود(ایکس=همان مرد است و در واقع وقتی مساوی باxQاست با این علامت خصوصیات مختص آن مرد مشخص می شود.)
اگر احکامی که به طور کلی در مورد چیزی سخن می گویند به دقت تحلیل شوند معلوم می شود که گاهی اوقات شامل همه ی اجزایی که باید باشند ، نیستند وبه این دلیل است که این گونه احکام در عین حال که مقصود اصلی آن ها در جمله مشخص نیست ، اما معنا دارند .مثلن این حکم که “سقراط یک بشر است”معادل است با حکم “سقراط انسان است” اما این دو عین هم نیستند رابطه ی موضوع و محمول را درجمله ی “سقراط انسان است “می بینیم اما “سقراط بشر است” بین سقراط و بشر، این همانی کامل وجود دارد .
به نظر راسل در زبان نمادین، ما با چنین مشکلاتی مواجه نمی شویم . این همانی در حکم “سقراط یک بشر است” بین یک شی ء با نام سقراط برقرار شده و شیئی که به گونه ای مبهم توصیف شده و وجود هم دارد ، یعنی وجودش هم مبهم است اگر لااقل یکی از این احکام صادق باشد یعنی حکم صادقی با قالب” ایکس ،الف و ب است ” موجود باشد در حالی که ایکس ،یک اسم است ؛بنابراین می توانیم نتیجه بگیریم که : افلاطون یک بشر است /سقراط یک بشر است/ارسطو یک بشر است و… بنابراین بشری وجود دارد که وجود این بشر نتیجه ی وجود سقراط یا افلاطون یا هر شخص دیگری است. اما در توصیف های معین که با این شکل بیان می شوند یعنی ایکس ،الف و ب است وقتی ایکس ، یک اسم است فقط می تواند حداکثر به ازای یک مقدار واحد برای ایکس صادق باشد.پس توصیف های معین باید شبیه طریقی تعریف شوند که برای توصیف های معین به کار می روند.
وقتی کسی می گوید “شیر وجود دارد”یعنی چیزی هست که گربه سان است ،رنگ زرد مایل به قهوه ای دارد و غیره.پس وجود یک ویژگی نیست.حرف های راسل در مورد مسائل وجودی خیلی مهم است به ما می گوید تحلیل گزاره ها به ما کمک می کند وجود را به طور روشن و واضح بفهمیم و بدانیم که وجود، یک محمول منطقی نیست بلکه فقط یک ویژگی است که برای همه ی موضوعات واقعی به کار می رود.مثلن وقتی می گوییم “خداوند وجود دارد”منظورمان این است که چیزی هست که دارای ویژگی های :همه دانی ، همه توانی ، خیر خواهی و غیره است .این عبارت که ایکس، هست به نحوی که همه دان و همه توان و … است نشان دهنده ی ویژگی برای یک موضوع واقعی نیست بلکه نحوه ای ست برای اظهار این که چیزی دارای این خاصیت های ذکر شده است.
راسل می گوید اثبات وجود خدا به طریقی که معمول است این طور پیش می رود ؛تصور وجودی که تمام صفاتی که معمولن به خدا نسبت داده می شود را ممکن می دانیم یعنی کسی که صفات همه¬چیزدانی ، قدرت مطلق و همه جا حاضر بودن را داشته باشد و افزون براین ها یک صفت دیگر که موجودیت است را هم داشته باشد.ما این موجود را ایکس می گوییم. پس این ایکس وجودی است بزرگتر و برتر از خداوند. اما با فرض اولیه ی ما موجودی بزرگ تر از خدا ، نمی توان تصور کرد. نتیجه می شود که فرض وجود نداشتن خدا کاذب است ، پس خدا هست.
راسل به لحاظ منطقی می¬گوید این استدلال فرض می¬کند که وجود یک محمول منطقی است اما همان طور که نظریه ی توصیفی برای ما ثابت می کند این طور نیست. او می گوید در این جمله که “خدا وجود دارد” خدا یک نام نیست اگر کسی بگوید خدا وجود ندارد شخص بی خدا با همین واژه ها از قبل فرض می کند که چیزی یعنی خدایی وجود دارد که وجود ندارد پس دچار تناقض می شود .راسل نشان می دهد که در این جمله ،خدا یک نام نیست بلکه تنها یک وصف اختصاری برای مفهوم ایکس است که همه دان،همه توان و خیرخواه است.بنابراین تحلیل به ما اجازه می دهد یک موضع فلسفی بدون دچار شدن به ناخودسازگاری داشته باشیم.
“پارادوکس راسل”
راسل به منطق و ریاضی توجه زیادی داشت. او معمای مشهوری دارد که یک پارادوکس است و راسل سعی کرد راه حل آن را بیابد.”زمانی که کسی می گوید من دروغ می گویم، اگر راست باشد دروغ است و اگر دروغ باشد باز هم دروغ است”. این یک بحث ریاضیاتی ست.
راسل گفت: هر دروغی دارای یک دایره¬ی مصداقی معین است و کاربرد آن در حوزه های دیگر نارواست و به پرسش های بی معنا منتهی می شود. ما باید مفهوم دروغ را درباره¬ی خود دروغ و این که آیا دروغ عضو خودش است یا نه نباید به کار ببریم. یعنی این که شاید به طور ساده بتوانیم بگوییم که شخص نمی¬تواند در واقع در مورد خودش قضاوت های این چنینی داشته باشد چون یک شخصی است که عضو گروه خودش است و برای این که بتواند حرفش را به اعضای گروه دیگر برساند نمی تواند از مسائل درون گروه خودش صحبت کند.
“چرا به راسل اتمیسم منطقی می¬گویند؟”
راسل می¬گوید در تحلیل گزاره ها باید به یک نکته توجه کنیم گزاره¬ها هم مثل همه ی آن چیزها که در جهان طبیعت می بینیم از اتم و مولکول تشکیل شده اند.
یک جمله زمانی می تواند درست باشد که همه ی اتم های آن با آن چه که در واقعیت دیده می شود کاملن مطابق باشد. یعنی: ما اگر بخش¬های متفاوت واقعیت¬ها را اتم های آن بدانیم به این گزاره¬هایی که بیان می¬کنیم گزاره¬های اتمی می¬گوییم. همان طور که مولکول از پیوند اتم ها ساخته می شود گزاره هایی که از پیوند گزاره¬های اتمی به وجود می آیند گزاره¬های مولکولی می¬نامیم. گزاره ی اتمی مانند: “این سبز است” حال زمانی که می¬گوییم “این سبز و آن سرخ است” گزاره¬ی مولکولی است. درستی گزاره¬های اتمی مطابقت مستقیم آن با واقعیت و درستی گزاره¬های مولکولی وابسته است به گزاره های اتمی. پس اگر ما یک گزاره¬ی مولکولی داشته باشیم که از چند گزاره¬ی اتمی ساخته شده است حتا اگر یکی از گزاره های اتمی آن صادق نباشد،کل گزاره صادق نخواهد بود.
در این متن مسائل مهم فلسفه ی راسل ذکر گردید اما حقیقت امر این است که فلسفه ی راسل و راهی را که پیموده تا موانع و مشکلات را در راه شناخت هر چه بیشتر و بهتر از میان بردارد نمی توان به طور خلاصه بیان کرد. هر متن گزیده¬ای است در جهت نشان دادن نمای کلی از اندیشه ی فیلسوفان بزرگی که در راه حقیقت و آزادی زندگی کرده اند. فیلسوف بزرگی چون برتراند راسل وصیت کرده بود تا بعد از مرگ، جسدش را بسوزانند در دوم فوریه ۱۹۷۰ خاکستر این مرد بزرگ به تاریخ پیوست.

منابع:
حقیقت و افسانه،برتراند راسل
رساله ی منطقی فلسفس،ویتگنشتاین
چرا مسیحی نیستم،برتراندراسل
جلد هشتم تاریخ فلسفه ی غرب از بنتام تا راسل،کاپلستون
خاستگاه فلسفه تحلیلی،مایکل دامت

دو گزین گویه از راسل :

در بخش عظیمی از زندگی اجتماعی ما چنین نقصی وجود دارد؛ مردم با هم صحبت می‌کنند نه به این خاطر که تمایل فراوان به اینکار دارند. بلکه به این منظور که از همکاری و معاضدت یکدیگر سود ببرند. در هر لحظه از زندگی یک فرد متمدن موانعی در مقابل انگیزه‌های ناگهانیش وجود دارد. اگر فرد بی اختیار احساس وجد و سرور کند نباید در خیابان آواز بخواند و یا برقصد و اگر حادثه ناگواری موجب اندوه او شود نباید در پیاده رو بنشیند و گریه کند و در عبور و مرور عابران مانعی به وجود آورد.
به هنگام خردسالی، آزادی فرد در دبستان محدود می‌شود و در دوران جوانی ساعات کار زندگی را محدود می‌کند. مجموعه این موانع است که دیگر میل و رغبتی در انسان باقی نمی‌گذارد، زیرا محدود کردن دایمی باعث بیزاری و ملال می‌شود، ولی با این همه زندگی اجتماعی بدون وجود این محدودیت‌ها محال است. انگیزه‌های غیر ارادی فقط موجب ساده ترین نوع همکاری اجتماعی می‌شود و در انواع عالی و ممتاز آن که مستلزم تشکیلات اقتصادی جدید است چندان نقشی ندارد. فرد برای این که بالاتر از موانع میل و رغبت قرار گیرد، باید سالم و دارای انرژی کافی باشد و اگر شانس یاری کند به کار مورد علاقه اش نیز می پردازد.

* تسخیر_خوشبختی . میل و رغبت – صفحه : ۲۲۲

اصول عشق رومانتیک براین پایه استوار است که محبوب موجودی است که دست یافتن بدان دشوار بوده و بسیار ارزشمند است.
برای بدست آوردن دل محبوب و نرم گردانیدن وی، عاشق را گزیری نیست مگر اعمال داشتن کوشش‌های بسیار نظیر شعر گفتن دروصف محبوب و انجام کارهای برجسته و شایسته و ترانه سرایی و هر کوششی که محبوب راخوشایند افتد. یکی از عواملی که راه و حصول به معشوق را دشوار می‌سازد نوعی اعتقاد روحی به این امر است که معیارها و صفات معشوق بسیار ارزنده وعظیم است. و تصورمن براین امر است که اگر مردی به سهولت به زنی دست بیازد احساس آن مرد نسبت به آن زن یک نوع احساس عاشقانه عمیق نمی‌تواند باشد، عشق رومانتیک بدان طریق که در قرون وسطی پدیدار شد، در ابتدا مستقیما متوجه زنان عادی نبود که عاشق بتواند با آنها بطریقی مشروع یا نامشروع رابطه برقرار کند، اینگونه احساس مستقیما متوجه زنانی می‌شد که دارای عالی ترین موقعیت اجتماعی بوده‌اند و از آبرو و احترام برخوردار بوده‌اند و همین احترام سبب می‌شده است که عاشق برای نیل به معشوق از موانع وسدهای خلل ناپذیری بگذرد، موانعی که چیزی جز اخلاقیات و قوانین سنتی نبوده است.

*زناشوئی_و_اخلاق . صفحه : ۸۰

این مطلب بدون برچسب می باشد.

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

هفته نامه پیوند ایرانیان | ایران ، خوزستان ، اهواز