افراد برجسته ای همچون نیچه،کانت،هایدگر ،کامو دیگر برای ما ناآشنا نیستند اما انسان های بزرگی که در این مرز و بوم سالهای سال زحمت کشیدند یا می کشند چه؟ما حتا نام آنها را هم نشنیده ایم و یا بعد از مرگ شان تازه از آنها یاد خواهیم کرد .
در این حا ،جا دارد از جناب شهرام گراوندی مدیر مسوول هفته نامه ی پیوند ایرانیان تشکر کنم که این فرصت را در اختیار من گذاشتند تا در صفحه ی هفته نامه ی ایشان که مربوط به فلسفه است مطلب بنویسم .جناب گراوندی ،به تنهایی یکی از این انسان هاست که شاید آن طور که باید قدرشان دانسته نشده و از نظرها دور مانده اند اما در هر جای دوری که هستند با حساسیت و ظرافت به آموزش و فرهنگ سازی پرداخته و در این راه ثابت قدم اند .
متن این شماره اختصاص به فردی دارد که برای من بسیار عزیز و محترم است و ایشان استاد فلسفه ی غرب آقای دکتر میرعبدالحسین نقیب زاده است متولد ۲۳ اردیبهشت سال ۱۳۱۶در شهر رشت .وی پژوهش گر و مترجم آثار فلسفی ست و به جرات می توان گفت که از کانت شناسان معاصر است .از کتاب های مهم او فلسفه ی کانت بیداری از خواب دگماتیسم ،در آمدی به فلسفه ،گفتارهایی در فلسفه و فلسفه ی تربیت ،نگاهی به فلسفه ی آموزش و پرورش و نگاهی به نگرش های فلسفی سده ی بیستم و همچنین ترجمه ی کتاب کانت اثر بزرگ و مهم یاسپرس است .
دکتر نقیب زاده در کلاس های درس خود همیشه از استاد محبوبش دکتر محمود هومن یاد می کرد وبسیاری از موفقیت های خود را مدیون استاد می دانست .
روش دکتر نقیب زاده در کلاس های درس به گونه ای بود که دانشجو را به تکاپو و فعالیت وا می داشت .و هیچ کس نمی توانست منفعل و بی مسوولیت باشد .همیشه با وقاری که خاص ایشان بود راه می رفت و با لبخند و آرامشی توامان وارد کلاس می شد و به یکایک دانشجویان نگاه می کرد آنوقت بود که ضبط صوت های کوچک در جلوی میزش قرار داده میشد تا حتا کلمه ای از استاد از دست نرود .
در کلاس درس استاد ،دانشجو باید درس مربوطه را می خواند و پرسش می کرد و ایشان بعد از شنیدن سوال با نگاهی عمیق ،درنگی کوتاه می کرد و بعد پاسخ می داد و همزمان در کلاس بحث میشد و سوالات بعدی و بعد جواب های استاد .اگر دانشجو حرفی برای گفتن یا سوالی برای پرسیدن نداشت او هم خاموش بود و یا اشعاری از حافظ یا فردوسی می خواند .
بنده افتخار حضور در کلاس کانت ایشان را داشته ام .زبان فلسفی او مخصوص خودش است اگر به کتاب بیداری از خواب دگماتیسم توجه کنید خواهید دید که متفاوت از دیگرانی است که در این زمینه کار کرده اند .مانوس بودن با استاد زبان خاص او را برای ما ساده خواهد کرد و آشنا .
او می گوید جهان انسان ،جهان اندیشه است .زیرا انسان مانند دیگر جانوران نیست که فقط از آنچه پیرامونش می گذرد متاثر شود و آنچه می کند تنها واکنشی در برابر تاثیرهای بیرونی و درونی باشد انسان ،باشنده ای ست گشوده به جهان و اندیشه های او که پرتو این گشودگی است می تواند از هر مرز و سامانی فراتر رود .
استاد ،وایستگی انسان به اندیشه را آنچنان می داند که حتا اگر بخواهد که نیندیشد از عهده ی آن بر نمی آید .کسی که نمیخواهد بیندیشد ،بد می اندیشد .انسانی که نمی خواهد به سنجش حقیقت اندیشه ی خود بر آید و بنیادش را بشناسد ناگزیر ،باید عقاید دیگران را بپذیرد .حتا این عقیده هم ریشه در فلسفه دارد و بنابراین فلسفه همواره در کار است .
گاه همچون کوششی آگاهانه است که از عشق به دانستن بر می خیزر و گاه همچون بنیاد ناشناخته و ندانسته ی اندیشه ها و پندارهاست فلسفه تنها از آن فیلسوفان و در انحصار آنها نیست بلکه روال بودن هر انسانی است که به معنا رو می کند .
از نگاه استاد اندیشیدن کاری است که از طبیعت آدمی برخاسته اما درست اندیشیدن کاری است که نیاز به هدایت و تمرین و تربیت دارد .همانطور که پرداختن به فلسفه تنها در احصار فیلسوفان نیست گرفتار شدن در دام اندیشه های خطا هم ویژه ی نافیلسوفان نیست .بنابراین زندگی انسان وابستگی عمیقی به اندیشه دارد و سنجش نقادانه به حکم ضرورتی در ورطه ی شناخت است .و به همین جهت است که انسان هایی راستین همچون کانت و دکتر نقیب زاده در این راه عمر به سر آوردند .
کانت می گوید کار فلسفه آموختن اندیشیدن است و نه آموختن اندیشه ها .قرار نیست ما فقط اندیشه های دیگران را بدانیم بلکه باید درست اندیشیدن را یاد بگیریم .
استاد ،با توجه ویژه ای که به کانت نسبت به سایر فیلسوفان دارد او را فیلسوفی می داند که می خواهد به ما اندیشیدن بیاموزد و برای او ،انسان و سرنوشتش موضوع بنیادی فلسفه است .او پیچیدگی فلسفه ی کانت را به این دلیل می داند که به سنجش و ارزیابی خرد و توانایی های شناسایی بر آمده است .و کار کانت را یک انقلاب بزرگ می داند زیرا کانت در زمانی می زیست که سیستم های گوناگون فلسفه و عقاید جزمی حکمفرما بود .
نقش کانت در پیشبرد فلسفه تا بدانجاست که با ظهور وی فیلسوفان را به دو بخش تقسیم کردند یعنی فیلسوفان قبل از کانت و فیلسوفان بعد از کانت .
استاد می گوید :کانت از مردانی بود که به جای اصل شمردن اندیشه های گذشتگان ،خود به اندیشیدن پرداخت و آنچه را که دیگران ،پایان پنداشته بودند پایان نشمرد همانند یاسپرس که گفت فلسفیدن یعنی در راه بودن و بنابراین فلسفه ،همیشه در راه است و پایان نمی یابد .دکتر نقیب زاده بیکن ،دکارت ،اسپینوزا ،لایب نیتس ،لاک و هیوم را زمینه سازان اندیشه ی کانت می داند .
او می گوید دکارت ،اسپینوزا و لایب نیتس با تاکید بر اهمیت روش ریاضی به آن چون الگویی برای اندیشه ی فلسفی می نگریستند اما کانت به تفاوت های بنیادی فلسفه و ریاضی توجه کرده و می گوید ریاضی دان کار خود را با دادن تعریف هایی آغاز می کند که ساخته ی اندیشه ی اوست زیرا مفهوم های ریاضی با تعریفی که از آنها داده می شود ساخته می شوند و نمی توان درست یا نادرست بودن آنها را در مطابقت با واقعیت های بیرونی سنجید و حتا نمی توان درباره ی آنها از درست بودن یا نادرست بودن صحبت کرد اما کار فیلسوف با روشنگری و احلیل مفهوم هایی که به او داده می شوند آغاز می شود .مفهوم هایی که در ابتدا نسنجیده ،مبهم و تاریک اند .
پس ریاضیات با روش ترکیبی و با ساختن شکل ها و چیزهایی که می توانند رسم شوند پیش می رود اما روش فلسفه ،روش تحلیلی است .فلسفه با واژه هایی که نماینده ی مفهوم ها و ایده هاست سر و کار دارد و فیلسوف باید همیشه از واژه ها گذشته ،به مفهوم یا ایده ای که واژه نماینده ی آن است برسد .
همانطور که بحث متافیزیک توجه کانت را به خود معطوف داشت توجه استاد هم به تبعیت از کانت به این مساله زیاد است که اساسی ترین مباحث فلسفه در همه ی روزگاران بوده است .در نگاه وی به متافیزیک گفته شده که نخستین نمونه های پرسش های متافیزیکی در نوشته های دانایان هند به نام اوپانیشادها (۸۰۰ سال پیش از میلاد مسیح)بر می گردد .در این نوشته ها صحبت برسر اصل و آغاز و بنیاد جهان است .پرسش بر سر چشمه و خاستگاه هستی .آنان از اصل و آغاز تعبیرهای متفاوت کرده اند .گاهی آن را “برهمن”یعنی قدرت مقدس و گاه اتمن Atmanیعنی “خود”نامیده اند سخن آنها درباره ی اصلی ست یگانه که همه چیز از او پدید آمده و به او باز می گردد.آنها این بنیاد را به تمثیل “خود”انسان ،”خود” می نامند .
همان طور که توانایی انسان ها متفاوت است اما همه ی آنها در خود او به یگانگی می رسند و بنیاد یگانگی هستی را هم باید در خود جهان جست .همان طور که دیدن ،شنیدن و سخن گفتن متفاوت اند اما انسانی که می بیند همانی است که می شنود و سخن می گوید .این توجه به بنیاد هستی در سخنان لائوتسه و زرتشت هم ظهور کردند .در خصوص نگاه کانت به متافیزیک ایشان می فرمایند :کانت نوشت متافیزیک که روزگاری شهبانوی دانش ها شمرده می شد امروز چنان است که از هر سو به آن می تازند و تحقیرش می کنند ولی با آنکه اواین چگونگی را نتیجه ی پختگی اندیشه ی همزمانان خود می دانست و با آنکه خود او بهتر از هر کس دیگر نشان داد که هیچ یک از کوشش هایی که برای بر پا کردن سیستم های متافیزیکی صورت گرفته نتوانسته است متافیزیک را چون دانش برقرار کند و از این رو سخن گفتن از متافیزیک چون یک دانش نارواست .
با این همه تاکید کرد که رو کردن به پرسش های متافیزیکی برخاسته از یک نیاز ژرف درونی و معنوی است یعنی با آنکه متافیزیک چون یک دانش ،واقعیت نیافته اما چون یک نیاز طبیعی ،واقعیتی انکار نشدنی است و خود داری از پرداختن به منافیزیک مانند آنست که کسی بخواهد برای دور ماندن از زیان هوای آلوده از تنفس خودداری کند .
کانت می گوید خرد انسان در یکی از بخش های شناسایی خود با پرسش هایی روبرو میشود که نه می تواند آنها را نادیده بگیرد زیرا از طبیعت وی برخاسته اند ،و نه می تواند به آنها پاسخ دهد زیرا پاسخ آنها از توان او بیرون است .
و بی آنکه گناهی داشته باشد گرفتار می شود در اینجا خرد با اصل هایی آغاز می کند که رعایت آنها در تجربه لازم است و تجربه بر درستی و لزوم آنها گواهی می دهد اما خرد به اقتضای طبیعت خود آنها را از حوزه ی تجربه بالا و بالاتر می برد و در این کار زود متوجه می شود کارش همواره ناقص است چون با پرسش هایی تازه و بی پایان مواجه میشود و به ناچار به اصل هایی پناه می برد که آن سوی حوزه ی آزمون اند اما با این حال آنچنان روشن به نظر می رسند که فهم عام آنها را به سادگی می پذیرد . و به این ترتیب خرد گرفتار ابهام و تناقض می شود و با آنکه حدسش این است که خطاهایی پنهان در کار است اما نمی تواند آنها را بیابد زیرا اصل هایی که به کار می برد از آن جهت که آن سوی حد تجربه اند ،به محک تجربه ،آزمودنی نیستند .این میدان ستیزه های بی پایان “متافیزیک “نامیده می شود .
استاد می گوید اگر خرد نمی خواهد پایبند چیزهای موهوم باشد باید دشوارترین کار را بر عهده گیرد و آن آزمودن و سنجیدن خویش است تا بدین ترتیب به قانون های تغییر ناپذیر خود پی برده ،شناسایی خود را بر آنها پی افکند .و از قول کانت می گوید :
این راهی ست که من در آن گام نهاده ام و به خود می بالم که در این راه علت خطاهایی را که در حوزه ی اندیشه ی غیرتجربی ،خرد را به ستیزه با خود کشانده ،شناخته و در نتیجه چگونگی از میان بردن آنها را نیز یافته ام .
کانت به سنجش بنیادهای پرسش های متافیزیکی که در طبیعت انسان است دست زد و این کار را به انقلاب کوپرنیک تشبیه کرد .کپرنیک برای یافتن راه حل مشکلات پیش رو در زمینه ی نجوم ،جای خورشید و زمین را عوض کرد ،کانت هم به جای پرداختن به موضوع های شناسایی به “شناسنده”پرداخت .و به جای این که در خصوص موضوعاتی همچون خدا ،روان و جهان سخن بگوید به نقد و بررسی “توانایی انسان “پرداخت .به همین جهت فلسفه ی کانت ،فلسفه ی نقادی ست . کانت ،فهم را توانایی ساختن و بکار بردن مفهوم ها و توانایی فهمیدن و اندیشیدن می نامد .فهم است که هم مفهوم می سازد و هم با آوردن هر موضوع داده شده در زیر یک مفهوم ،آن را می فهمد .
استاد در به تصویر در آوردن فلسفه ی کانت و پاسخ به این که چرا خرد حوزه ی آزمون ممکن را رها می کند می گوید :
به شوق رسیدن به کمال ،نظام اصل و بنیاد چیزهاست که خرد حوزه ی آزمون ممکن را رها می کند تا به خدا ،روان و جهان به مانند یک کل بیندیشد به همین جهت بر آن می شود تا مفهوم هایی را که تنها درباره ی نمودها بکار رفتنی است درباره ی خدا هم به کار ببرد و به همین دلیل از سلسله ی علت ها و معلول ها و یا از ردیف هستی های ممکن بگذرد و به اثبات خدا،چون هستی واجب بپردازد و یا جوهر بودن روان را اثبات کند اما چون در این راه نمی تواند از تجربه کمک بگیرد ناگزیر می شود تا تنها با تکیه بر اصل های خود پیش برود .این کار در حوزه ی آن سوی آزمون ممکن نتیجه ای ندارد و همانطور که گفتیم به ستیز خرد با خود می انجامد .
کانت با تقد تحقیقی توانایی شناسایی ریشه بر تیشه ی ماتریالیسم ،جبر،بی خدایی ،اندیشیدن بی بند و بار ،تعصب و خرافات که زیانشان به همه می رسد و نیز ضربه ای به ایدآلیسم وارد کرد که خطرشان بیشتر بر مدرسه های فلسفه است تا به همگان . استاد می گوید کانت نتیجه گرفت با شناختن حد و مرزهایی که اصل های خرد نظری نمی توانند از آن بگذرند ،از زیان های متافیزیک جزمی در امان خواهیم ماند .
مشکلات گریز ناپذیر خرد یعنی خدا ،نامیرندگی روان و آزادی اراده است که انسان می خواهد با تکیه بر اصل های آزاد از تجربه aprioriآنها را حل کند با اینکه در این کار دستخوش پریشانی و تناقض می شود و شکست می خورد با اینهمه از آن روی بر نمی تابد و تن به هر خطایی می دهد .از آنجا که این سرنوشت خرد ماست پس طبیعی ست که نخستین کاری که باید انجام دهد سنجش همان لنیادهای آزاد از تجربه است که همه ی ساختمان اندیشه ی وی بر آن پی افکنده می شود تا با این کار شناسایی برتر از حوزه ی آزمون ممکن و دامنه ی آن را تعیین کند .
گام بعدی کانت تحلیل شناسایی و بخش کردن قضیه ها به تحلیلی analytical و ترکیبی syntheticalاست تا با این کار زمینه ی سنجش قضیه ها به تجربه یا آزاد بودن آنها از تجربه فراهم شود .در همه ی قضاوت هایی که نسبت یک موضوع به یک محمول به اندیشه می آید این نسبت بر دو گونه است :یا بستگی محمول ب به موضوع الف چنان است که ب در مفهوم الف نهفته است که به این قضاوت تحلیلی می گوییم و یا اینکه محمول ب کاملن از مفهوم الف بیرون است که به آن قضاوت ترکیبی می گوییم .قضاوت های تحلیلی روشن کننده نامیده می شوند و قضاوت های ترکیبی افزاینده .زیرا در تحلیلی محمول چیزی به نفهوم موضوع اضافه نمی کند بلکه آن را به مفهوم های سازنده اش تحلیل می کند اما در قضاوت ترکیبی محمول چیزی را که در مفهوم موضوع نیست و از اینرو نمی توان از راه تحلیل به آن رسید ،به موضوع می افزاید .قضاوت های تجربی همیشه ترکیبی اند اما بی معنی است که بخواهیم قضاوت های تحلیلی را بر تجربه استوار کنیم زیرا چنین قضاوتی نیازی ندارد که از دایره ی مفهوم هایی که داریم بیرون رویم تا از تجربه کمک بگیریم .کانت سپس چگونگی امکان قضاوت های ترکیبی آزاد از تجربه را بیان می کند که سالهاست اندیشه اش به آن مشغول بوده .استاد با تحلیل سخنان کانت بیان می کند که قضاوت های تحلیلی نیاز به تجربه ندارند زیرا مفهوم محمول همانست که در موضوع نهفته است و کافی ست به موضوع بیندیشیم تا محمول را در آن بیابیم .
بنابراین اگر برای شناخت محمولی به تجربه نیاز بود قضاوتی که ساخته میشود ترکیبی است نکته ی قابل توجه کانت اینست که قضیه هایی هستند که با آنکه ترکیبی اند از کلیت و لزوم هم برخوردارند یعنی آپریوری یا آزاد از تجربه اند .این قضاوت که “آنچه روی می دهد ،علتی دارد “یک قضیه ی تحلیلی نیست زیرا مفهوم “آنچه روی می دهد “مفهوم “علت “را در خود ندارد .اما در این قضیه دو صفت که از ویژگی های قضاوت های آزاد از تجربه هستند را می یابیم و آن کلی بودن و لازم بودن است .کانت قضیه های ترکیبی آزاد از تجربه را با اهمیت ترین نوع قضایا دانسته و آن را بنیاد علم های نظری خرد می داند زیرا هم لازم و ضروری اند و هم کلی .
قبل از کانت هیوم به این مسئله بسیار نزدیک شد و این موضوع به دلیل عدم دقت کافی او در حد قضیه ی ترکیبی بستگی علت و معلول متوقف ماند و تاکید کرد که ممکن نیست که چنین قضیه ای آزاد از تجربه باشد و از نتیجه گیری های او این است که آنچه متافیزیک می نامیم فقط یک پندار است و این پندار از آنجا می آید که چیزهایی را که از تجربه گرفته ایم و لزوم آنها ظاهری و فقط نتیجه ی عادت است شناسایی دقیق خرد بنامیم اما او اشتباه کرد و اگر دقت می کرد در می یافت که اگر استدلال ش درست بود هیچ گونه علم ریاضی ناب که میتلزم قضیه های ترکیبی آزاد از تجربه اند ممکن نباشد نتیجه ای که فهم شایسته ی او ،وی را از پذیرفتن آن باز می داشت .بنابراین کانت حل کردن این مشکل را برترین تکلیف خرد ناب دانست .کانت به ایده ی دانشی به نام “نقد خرد ناب “رسید یعنی دانشی که خاستگاه های شناسایی آزاد از تجربه و حدود استعدادهای شناسایی را بررسی می کند و هرگونه موضوع شناسایی را تنها در نسبتی که با این توانایی ها دارند در نظر می گیرد .
دکتر نقیب زاده بخش های نقد خرد ناب را بر می شمارد :
مفردات آموزی و دیگری روش شناسی .
مفردات آموزی به دو بخش قابل تقسیم است : استتیک فرارونده که به بررسی خاستگاه های آپریوری حساسیت می پردازد و دیگری منطق فرارونده که با صورت ها و اصل های آپریوری اندیشه سر و کار دارد
منطق فرارونده خود به دو بخش تقسیم میشود :یکی آنالیتیک فرارونده که به تحلیل مفهوم ها و تحلیل اصل های قضاوت توجه دارد .و دیگری دیالکتیک فرارونده که به کشف خطاهایی که خرد در بیرون رفتن از حوزه ی آزمون ممکن به آنها گرفتار می شود می پردازد و چگونگی دور ماندن از این خطاها را نشان می دهد .و بعد از آن به اخلاق و سپس نقد خرد عملی می پردازد .در کتاب نقد عملی توانایی خرد ناب در زمینه ی کردار اخلاقی سنجیده میشود و این پرسش طرح میشود وه آیا خرد ناب می تواند به صورت عملی نمایان شود .کانت می گوید درباره ی سه ایده ی خدا ،نامیرندگی روان و آزادی که برای خرد نظری سه مشکل بودند برای خرد عملی زمینه ی کردار اخلاقی اند و نیاز انسان به پذیرفتن آنها یک نیاز دلخواسته نیست .
این توضیحات ،تنها حجم بسیار فشرده و چکیده ای از مطالب مهم کانت است که استاد بسیار دقیق و روشن به آن پرداخته است و خواندن و فهمیدن فلسفه ی کانت بدیهی ست که زمان بسیار می طلبد چرا که هم بسیار مهم است و هم گسترده و دشوار .استاد می گوید کانت عمر گرانمایه ی خود را در راه شناختن و استوار کردن اصول نقادی بسر آورد تا حد و مرز فهم و خرد آدمی را آشکار سازد و بدین ترتیب وی را از خطر فرو رفتن در گرداب خطاهای متافیزیک که خود ،آن را به اقیانوسی از اوهام مانند کرده بود باز دارد و از کارهای مهم او برگرداندن بحث های متافیزیک به دانش شناسی بود و در این زمینه بود که وی تا بدان حد بر تفاوت کاربرد سازنده و کاربرد راهنماینده اصل های خرد تاکید می کرد .اما با این حال فیشته ،شلینگ و هگل که تحصیلات اولیه شان در الهیات بود بر آن شدند تا بر زمینه ی اندیشه های کانت سیستم های متافیزیکی بر پا کنند و به ناحق نام کانت در حلقه ی ایدآلیسم آلمانی جای گرفت .
از نظر استاد دگماتیسم همانا زندانی کردن خود در یک چارچوب معین است و با حقیقت فلسفه و طبیعت حقیقت جویی ناسازگار و بیگانه است .
همان طور که اندیشه ها و گفته های سقراط و افلاطون از هم ناگسستنی ست از نظر من سخنان کانت و استاد به لحاظ نزدیکی و کوششی که وی در فهم فلسفه و فهم مسائل می کند بسیار به هم پیوسته اند .کاش میشد باز به سخنان او پرداخت و از دریچه ی ایشان به دنیای کانت نگریست .
کوتاه سخن ،هستند کسانی چون دکتر نقیب زاده که سال های سال در جهت تعلیم و تربیت و انسان سازی کوشیده اند اما اکنون در گوشه ای دنج ،آرام نشسته اند و دور از جماعت قدر ناشناس که ماییم همچنان روشنگری می کنند و می نویسند .عمر ایشان دراز باد و عمر تمام کسانی که انسان هایی بزرگ و بزرگ اندیش اند .
منابع :
فلسفه ی کانت بیداری از خواب دگماتیسم /دکتر نقیب زاده /نشر آگه
درآمدی به فلسفه /دکتر نقیب زاده /انتشارات طهوری
نگاهی به نگرش فلسفی سده ی بیستم /دکتر نقیب زاده /انتشارات طهوری
نقد عقل محض /کانت/ترجمه ی بهروز نظری /انتشارات باغ نی
فلسفه در آلمان /دکتر کریم مجتهدی /انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
فرهنگ اصطلاحات فلسفه /پرویز بابایی/انتشارات نگاه
کانت /یاسپرس/ترجمه ی دکتر نقیب زاده
همانطور که بحث متافیزیک توجه کانت را به خود معطوف داشت توجه استاد هم به تبعیت از کانت به این مساله زیاد است که اساسی ترین مباحث فلسفه در همه ی روزگاران بوده است .
در نگاه وی به متافیزیک گفته شده که نخستین نمونه های پرسش های متافیزیکی در نوشته های دانایان هند به نام اوپانیشادها (۸۰۰ سال پیش از میلاد مسیح)
بر می¬گردد . در این نوشته ها صحبت برسر اصل و آغاز و بنیاد جهان است .
پرسش بر سر چشمه و خاستگاه هستی .
- شهرام گراوندی
- کد خبر 12820
- 2216 بازدید
- بدون نظر
- پرینت