شما اینجا هستید
استان ها » تَفَــرْزَنَ البیـــدقُ

محمدعلی امام شوشتری

یکی از نخستین پرسش‌هایی که معمولاً از ادبیات‌خوانده‌ها می‌پرسند حول‌وحوش درجه‌ی خلوص زبان فارسی و عربی است و گویی این کار متر و معیار روشن و دقیقی دارد. یا این‌که چه کنیم که به زبان فارسی سره حرف بزنیم و بنویسیم و از این قبیل. در پاسخ به چنین پرسش‌های درازدامنی باید گفت: ۱٫ هیچ کدام از زبان‌های فارسی و عربی به تمام معنا سره نیستند. اصولاً در دنیای امروز هیچ زبان زنده و در موارد بسیار، زبان بومی خالصی وجود ندارد. این حکم تا حدود زیادی درباره‌ی جامعه‌های زبانی گذشته نیز روایی دارد. وام‌گیری یا وام‌دهی هر زبانی، متغیّری است از تحولات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و میزان دادوستدهایی که یک جامعه‌ی زبانی با دیگر جوامع زبانی دارد. این دادوستدها ناگزیر به کوچ واژه‌ها از این سو به آن سوی مرزهای قراردادی جغرافیا می‌انجامد. ۲٫ رابطه‌ی زبان فارسی و عربی رابطه‌ای چندهزارساله است و چنان‌که برخی ناآگاهان می‌پندارند این پیوند به تاخت‌وتاز اعراب مسلمان به سرزمین‌های ایرانی‌نشین مربوط نیست. زبان فارسی از صدها سال پیش از اسلام تا حدود سده‌های سوم و چهارم هجری قمری بیشتر در مقام وام‌دهنده به زبان و فرهنگ عرب بوده است و پس از اسلام و به‌ویژه از سده‌های سوم و چهارم میزان وام‌گیری‌اش از زبان عربی گسترش یافته است. دلایل سیاسی و مذهبیِ فرازونشیب این رابطه هم روشن است و اکنون نمی‌خواهم تکرار مکررات کنم.
آگاهی از چندوچون این رابطه، برای نگارنده هم مانند بسیاری از علاقه‌مندان، همواره محل کنجکاوی و جست‌وجو بوده است. در طول سده‌های گذشته برخی دانشمندان ایرانی و غیرایرانی به این موضوع پرداخته‌اند. به نظرم فرآیند وام‌گیری زبان عربی از دیگر زبان‌ها یا به عبارت دیگر، تعریب واژگان بیگانه و ازخودکردن آنها یکی از کاراترین فرایندهای غنی‌سازی زبان در دنیا بوده است؛ زیرا عرب، پس از معرّب‌کردن واژه، از آن مصدر، اسم مصدر، فعل، صفت در ثلاثی ‌مجرد و مزید و رباعی‌ مجرد و مزید ساخته است و همین اشتقاق‌ها بر غنای زبان افزوده است. روشن است که دیگر این برساخته‌های اشتقاقی را، اگر برای نمونه از ریشه‌ی یک واژه‌ی فارسی پدید آمده باشند، نمی‌توان فارسی به شمار آورد. نمونه را، عرب، از «اندازه»‌ی فارسی «الهِنداز» ساخته است. سپس به برساختن «الهِندازه» [متری که با آن پارچه را گز کنند]، «المُهَندِز» [مهندس] و «المُهندِس» و «الهندس» و «هَندَسَ» پرداخته است (ادّی‌شیر، ۱۳۸۶: ۲۳۷). این سازوکار در تعریب واژگان فارسی بسیار به کار آمده و راه ورود واژگان بسیاری را از فارسی به عربی هموار کرده است، چندان که شمار این واژگان مرزی ندارد. چنان‌که أبی‌منصور محمد ابن احمد أزهری در «تهذیب‌اللغه» نوشته‌ است: «و من کلام الفُرس ما لا یُحصی مما قد أعربته العرب» (آن‌چه عرب از زبان فارسی معرّب کرده است، در شمار نمی‌آید)، (به نقل از مقدمه‌ی مصحّحِ المعرّب: ۳۱).
در باب واژگان معرّب فارسی در زبان عربی، از سده‌های گذشته تا روزگار ما آثار بسیاری نوشته شده است؛ مانند «المعرّب» ابومنصور جوالیقی در سده‌ی ششم هجری [جوالیقی به جز واژگان معرّب فارسی به معرّبات دیگر زبان‌ها هم به اختصار پرداخته؛ اما بیشترین حجم کتابش همان است که واژگان معرّب فارسی را آورده است]، «شفاءالغلیل» شیخ شهاب‌الدین احمد خفاجی کوفی – قاضی عسکر در مصر- در سده‌ی یازدهم هجری، «الفاظ الفارسیّه المعرّبه» السیّد ادّی‌شیر – اسقف عراقی کلیساهای کلدانی منطقه- در سال ۱۹۰۸ میلادی، پاری پژوهش‌های احمدپاشا مصری در نیمه‌ی نخست سده‌ی بیستم میلادی، نیز باید یادی کرد از آثار خانم توردی بردی‌یوآ، محمد التونجی، آرتور جفری و… که بخشی از پژوهش‌های سخته‌ی آن‌ها با موضوع واژگان معرّب فارسی در عربی گره خورده است.
در روزگار ما و در میان فارسی‌نویسان، آثار دو تن شایان یادآوری است: نخست، استادِ زنده‌یاد محمدعلی امام شوشتری که اثر درخشانش با نام «فرهنگ واژه‌های فارسی در زبان عربی» بهانه‌ی این یادداشت است؛ دودیگر، استاد کم‌مانند روزگار ما، زنده‌یاد دکتر آذرتاش آذرنوش که هرچه در استواری و انصاف علمی و سختگی آثار و پژوهش‌هایش گفته شود، بسنده نخواهد بود.
باری، مدت‌ها بود در پی نسخه‌ای چاپی از کتاب مستطاب «فرهنگ واژه‌های فارسی در زبان عربی» نوشته‌ی استاد روان‌شاد محمدعلی امام شوشتری برای خود بودم و دست‌یاب نمی‌شد. البته نسخه‌ی پی‌دی‌اف چاپ نخست در فضای مجازی بود و هست؛ اما چه باید کرد که لذت به‌دست‌گرفتن و خواندن کتاب چاپی، از سر ما بیرون نمی‌رود. کتاب سال ۱۳۴۷ خورشیدی در انتشارات انجمن آثار ملی چاپ شده بود. دیگر چاپ نشد تا سال ۱۳۹۶ که نشر ترآوا در اهواز به بازنشر آن دست زد. از این چاپ بی‌خبر بودم تا تابستان امسال که به مدد معرفی کتاب ادّی‌شیر در برگه‌ی اینستاگرامی‌ام، دوست فرهنگ‌مدار و مدیر نشر ترآوا، هادی مدرس‌نیا پرسید که کتاب امام شوشتری را هم دیده‌ام یا نه؟ پاسخ روشن بود. از شنیدن بازچاپ کتاب در اهواز خوشحال شدم و از این‌که کتابی با این اهمیت نزدیک به سه سال پیش بیخ گوشم چاپ شده بود و بی‌خبر مانده بودم، شرمسار شدم. در اولین‌فرصت و در این روزبازار کرونایی که همه از هم می‌گریزیم، از دفتر نشر ترآوا یکی دو نسخه‌ از کتاب تهیه کردم.
استاد امام شوشتری که همه، قبیله‌ی او عالمان دین بودند، تبارش با هشت واسطه به محدّث کبیر، سیدنعمت‌الله جزایری می‌رسد. اهل فضل و دانش و دارای درجه اجتهاد در فقه و اصول بوده است. منطق و تاریخ ادبیات را در حد کمال آموخته بوده است. به زبان انگلیسی نیز آشنایی خوبی داشته است. سال‌ها در وزارت معارف به خدمت مشغول بوده است و به علت احاطه‌ی کم‌مانندش بر زبان عربی، به ریاست بخش عربی کتاب‌خانه‌ی ملی نیز می‌رسد. در همین جاست که با تشویق مرحوم سیدحسن تقی‌زاده و استاد بی‌بدیل، زنده‌یاد عباس زریاب خویی و… حاصل یادداشت‌های پیشین خود را با مطالعاتی گسترده‌تر گره می‌زند و یک‌تنه فرهنگ ماندگار «واژه‌های فارسی در زبان عربی» را گرد می‌آورد.
امام شوشتری در دیباچه‌ای بلندبالا و خواندنی، چرایی و چگونگی گردآوردن این اثر را آورده است، آنجا که از ناآگاهی طبقه‌ی درس‌خوانده‌ و حتی گاه دانشمندان ایرانی درشگفت شده است که پیوند زبان فارسی و عربی را تنها به بازه‌ی تازش مسلمانان عرب به ایران منحصر کرده‌اند. مؤلف در این دیباچه، از رازورمز بی‌شماری واژگان معرّب فارسی در زبان عربی سخن گفته است؛ زمان ورود واژگان فارسی به زبان عربی را کاویده است؛ راه‌های بازشناخت واژگان فارسی در عربی را برشمرده است؛ زمینه‌های مهم ارتباط ایرانیان و اعراب را از سده‌های پیش از بعثت تا ظهور اسلام به دقت بسیار آورده است؛ شکل‌های دگرگونی نویسه‌های فارسی در عربی را به دست داده است؛ از مهم‌ترین آثار پیشین درباره‌ی معرّبات یاد و آن‌ها را ارزیابی کرده است؛ شکل‌شناسی واژگان فارسی در عربی را به‌روشنی و با نکته‌سنجی گرد آورده است و روش کارش را در گردآوردن واژگان در مدخلی بلند بیان کرده و از جمله نوشته است: «از آوردن کلمه‌هایی که پیش از نویسنده‌ی این کتاب کسی به فارسی‌بودن آن‌ها اشاره نکرده است، چشم پوشیدم و تنها به ضبط کلماتی اکتفا کردم که هر کدام برابر سندی کتبی، در زبان عربی به کار رفته است و مطابق یک سند دیگر، همان کلمه در زبان فارسی پیشینه داشته و یا هم‌اکنون در این زبان رایج است. پس بنیاد در تنظیم کتاب بر این پایه قرار گرفت که لغاتی را جمع‌آوری کنم که زمانی در فارسی رایج بوده و یا هم‌اکنون رایج است و نیز زمانی در عربی به کار می‌رفته یا هم‌اکنون می‌رود» (امام شوشتری، ۱۳۹۶: ۲۹). روشن است که با این حد از وسواس علمی، تا چه میزان می‌توان به این فرهنگ اعتماد کرد.
امام شوشتری در انجامه‌ی دیباچه‌ی کتاب و در مدخل «غرض از نوشتن کتاب چه بود؟» گفته: «بارها در نوشته‌های عربی خوانده‌ام که برخی نویسندگان دانشمند عرب آرزو کرده‌اند کتابی در زمینه‌ی الفاظ فارسیِ آمیخته به زبان عربی نوشته شود و شکل و معنی درست و اصلی این الفاظ در فارسی، در آن کتاب مشخص گردد؛ زیرا آنچه تاکنون در این زمینه نوشته شده است، از یک سو ناقص است، از دیگر سو، کسانی که در این باره کاری انجام داده‌اند، چون زبان فارسی را خوب نمی‌دانسته، در تشخیص شکل فارسی کلمه‌ها و معنی بسیاری از آن‌ها دچار اشتباه شده‌اند» (همان: ۳۲). به گمان مؤلف، این کتاب توانسته است ریشه‌ی اصلی چندهزار لغت از زبان عربی را مستند نشان دهد. از دیگر هدف‌هایی که امام شوشتری پیش چشم داشته و رنج گران گردآوری این کتاب را بر خود هموار کرده است، استوارکردن پیوندهای فرهنگی میان ایرانیان و ملت‌های عرب بوده است. او با زمان‌آگاهی می‌دیده است که بهره‌کشان از دیگرسازی و دیگربینی و جدایی فرهنگی مردمان منطقه، نه‌تنها توده‌ها، بلکه اگر توانسته‌اند نقار و بدبینی را در رگ‌وپی دانشمندان هر دو زبان نیز جاری کرده‌اند. از این رو، به گمان خود، خواسته است با این کتاب دریچه‌ای بر پیوندهای دیرینه‌ی فرهنگی و دوستی‌های پربار و دوران‌ساز تاریخی ایرانیان و اعراب بگشاید و چشم‌انداز دادوستدهای بهره‌رسان را در هر دو سوی زبان‌های فارسی و عربی پیش چشم نسل‌های نوخاسته بیاورد: «بزرگ‌ترین سود این کتاب، به نظر نویسنده‌ی آن، آن است که جوانان دانشمند ایرانی و عرب که نیاکان‌شان هزارها سال در همسایگی یکدیگر زیسته‌اند و اکنون نیز چنین است، دریابند که میان این اقوام در طول هزارها سال علاوه بر دادوستدهای اقتصادی، دادوستدهای بزرگ معنوی و علمی نیز انجام گرفته است. ناآگاهی از آنچه در روزگاران گذشته رفته است، بی‌گمان موجب دورماندن همسایگان و خویشان از یکدیگر خواهد گردید. برعکس، آگاهی بر این گونه پیوندها، روابط برادارانه‌ی دیرینه را استوارتر خواهد کرد و ما را به همکاری با یکدیگر در همه‌ی زمینه‌ها خواهد انگیخت» (همان: ۳۲-۳۳).
اثر زنده‌یاد امام شوشتری، بزرگ‌ترین فرهنگی است که تاکنون در زبان فارسی و در زمینه‌ی موضوعیِ آن گرد آمده است. او به واسطه‌ی چیرگی بر باریکی‌های زبان عربی و انس کارساز با آن، توانسته است بسیاری از واژگان دانشی زبان فارسی (پزشکی، داروشناسی، معماری، موسیقی و…) را که به‌ویژه در سده‌های نخستین اسلامی و شکل‌گیری نهضت ترجمه در دوره‌ی عباسی به‌ناگزیر به زبان عربی رفته است، شناسایی کند و در کتاب خود بیاورد. چنان‌که که یاد کردیم، گردآورنده کوشیده است تا آن‌جا که دست‌یاب شده و دربایست بوده است، شواهدی از شعر و نثر عربی را برای واژگان معرّب فارسی بیاورد.
از ارزش‌های پژوهش و گردآوری مؤلف در این فرهنگ آن است که شمار ریشه‌های فارسی هر حرف را در زبان عربی به دست داده است. نویسه‌های «ب» با ۲۷۷ و «ض» با ۱۰ مورد به ترتیب بیشترین و کمترین ریشه‌ها را در میان واژگان معرّب دارند. ‌روشن است که اشتقاق‌های این ریشه‌ها بسی بیشتر از آن است و چنان‌که مؤلف گفته، او از یادکرد همه‌ی این اشتقاق‌ها در اثر خویش خودداری است.
در چاپ تازه‌ی‌ این اثر گران‌قدر، ناشر کوشیده است نابه‌سامانی‌های چاپ پیشین را که ناشی از حروف‌چینی سربی بوده، به‌هنجار کند و تا حدود زیادی در این کار سربلند شده است؛ اما همه‌جا توفیق یار نبوده است. دیباچه‌ی کتاب نیازمند ویرایشی دوباره است. مدخل‌ها به شیوه‌ی الفبایی تنظیم شده‌اند؛ اما همه‌جا این روش به‌درستی به کار گرفته نشده است. اگر بخواهم از چنین‌نابه‌سامانی‌هایی یاد کنم، سخن به درازا می‌کشد. به نمونه‌هایی از آشفتگی‌های برخی مدخل‌ها بسنده می‌شود:
۱٫ «آبان» [نهر بان در جنوب شهر واسط] پس از «ایهقان» [خردل بری] و «آفروشه/ آفروسه» در انتهای مدخل «الف» آمده است. اصطلاح «بأباء الولد» [به بچه گفت بابا] و «هفتجنّه» [جشنی که هفت هفته به درازا می‌کشد] در همین مدخل «الف» آمده است.
۲٫ در مدخل «ت»، پس از «تیما»، «تأمرا» و «تخت» و «تسوج» آمده و ساختار را آشفته است.
۳٫ در مدخل «ج»، «پس از «جیومرث»، «جأب»، «جاب»، «جازر»، «جاله» و… آمده است.
۴٫ در مدخل «ح»، پس از «حوذان»، «حال»، «حجب» آمده است.
۵٫ در مدخل «خ»، پس از «خیم»، «خانگان»، «خربندج»، «خسف» و… آمده است.
۶٫ آشفتگی‌های مدخل «د» چندان است که از بنیاد باید بازنگری شود.
۷٫ در مدخل «س»، بین «سیهوج» و «سیب»، واژه‌های «سقراط» [جغرات: ماست در لهجه‌ی سمرقندی]، «سکاب» [ریزش آب از ظرف] آمده است.
۸٫ در مدخل «هـ»، «هبلق» [کوتاه]، «هیبد» [یک گونه خیار گرگ]، «هبید دانه» [دانه خیار گرگ]، «هَجَر» [نام شهری در کناره‌ی خلیج فارس]، «هیربذ»، «هِربذی»، «هَرَج» [احمق] در پی هم آمده‌اند.
زنده‌یاد امام شوشتری برای بسیاری از مدخل‌ها شواهد زیادی از شعر شاعران عرب آورده است تا روایی و کاربرد واژه‌های معرّب فارسی را در میان اهل فضل روزگاران گذشته نشان دهد. این نمونه‌ها هم از میان سروده‌های شاعران دوره‌ی جاهلی برگزیده شده‌اند، هم گویندگان دوره‌ی اسلامی. همین نمونه‌ها که سر به صدها بیت می‌زنند، خود گنجی گران‌بها هستند از پیوندهای ادبی دو زبان فارسی و عربی. چون شمار این شواهد شعری در فرهنگ یادشده بسیار زیاد است، تنها برخی از آن‌ها با دیوان‌های شعری گویندگان موردنظر مطابقت داده شد و در مرور همین نمونه‌های اندک، ناهم‌سانی‌هایی چند به چشم آمد. روشن نیست که اختلاف ضبط سروده‌ها به منابعی بر می‌گردد که مؤلف فرهنگ واژه‌های زبان فارسی در عربی در دسترس داشته است یا استاد عربی‌دان به تصحیح قیاسی شواهد شعری دست زده‌اند؛ اما بی‌گمان پاری از این کژی‌ها در حروف‌چینی رایانه‌ای برای چاپ جدید پدید آمده‌اند:
۱٫ و أدّت الیک الهند ما فی حصونها/ و مِن أرض صین استان تجبی الطرائفُ (جریر: ۳۰۳)
و من أرض صین ستان جاء الطرائف… (امام شوشتری: ۳۸۱)

۲٫ یعینُ نساء الحیِّ ما یستعنَّهُ/ و یمسی طلیحاً، کالبعیر المحسَّرِ
ولکنَّ صعلوکاً، صحیفهُ وجهه/ کضوء شهابِ القابس المتنوِّرِ (عروه بن الورد: ۷۲)
یعینُ نساء الحیِّ ما تستعنُّهُ… (امام شوشتری: ۳۷۴)

۳٫ و کسری شهنشاه الذی سار ذکرهُ/ له ما اشتهی راح عتیق و زنبق (اعشی: ۲۳۰)
و کسری شهنشاه الذی سار مُلکهُ (امام شوشتری: ۳۶۴)

۴٫ جننتُ علی عذراء، غیر قویهٍ/ شدیده بطش فی الزجاج شموسِ (ابونواس: ۳۶۴)
جنیتُ علی عذراء، غیر قویهٍ… (امام شوشتری: ۳۵۷)
۵٫ بَکی صاحبی لمّا رأی الدَّربَ دونه/ و أیقَنَ أنّا لاحِقانِ بقیصرا (إمرؤالقیس: ۹۵)
بَکی صاحبی لمّا رأی الدَّربَ دونه/ و أیقَنَ أنالاحِقانِ به قیصر (امام شوشتری: ۲۲۸)

۶٫ و لمّا رَعَی سِربَ الرعیَّهِ ذَأدَها/ عن الجدب منخضرُّ البلادِ مَرِیعُها (بُحتری: ۱۲۹۸)
و لمّا رَعَی سِربَ الرعیَّهِ ذَأدَها/ عن الجدب فاخضرُّ البلادِ مَرِیعُها (امام شوشتری: ۲۱۹)

۷٫ یا حزمه الباذَنُوسِ بالمسکِ و الـ/ عنبرِ فی نکههِ الرَّساطونِ (ابونواس: ۶۳۸)
یا حزمه الباذَنُوسِ بالمسکو الـع/ نبرِ فی نکههِ الرَّساطونِ (امام شوشتری: ۷۵)

در چاپ تازه، پیوستی هم بر کتاب افزوده شده است که ای کاش نمی‌شد. این بخش که گویا افزوده‌ی کسی است به نام سیدسعید امام است که فرهنگ واژه‌های فارسی در زبان عربی «به اهتمام» برای بازچاپ در نشر ترآوا آماده شده و نامش بر روی جلد کتاب هم آمده است. این بخش، گردکرده‌ی چند مطلب کوتاه‌وبلند، آشفته، ناویراسته و ناپیراسته است که بیشتر در ویکی‌پدیا و تارنماهایی از این دست در دسترس همگان‌ هستند و خوانندگان چنین فرهنگی اغلب آن‌ها را در منابع اصلی خوانده‌اند. یادداشت کوتاهی هم با عنوان «پژوهشی در گویش عربی خوزستان» نوشته رسول بلاوی در پایان این پیوست آمده است و با آن‌که یادآوری‌های خوبی در خود دارد؛ چاپ آن در انجامه‌ی این فرهنگ گران‌مایه، مایه‌ی شگفتی است.
روی‌هم‌رفته، با وجود کژی‌ها و کاستی‌هایی که در تنظیم و ویرایش و آماده‌سازی «فرهنگ واژه‌های فارسی در زبان عربی» به چشم می‌آید، چاپ تازه‌ی این فرهنگ کم‌مانند و پرسود را باید به فال نیک گرفت و به همّتِ ناشر فرهیخته و کوشای آن برای این خدمتِ بی‌مزدومنّتِ فرهنگی دست‌مریزاد گفت. چاپ چنین آثاری در زمانه‌ای که هر روز از شمار خوانندگان کتاب کاسته می‌شود و کتاب‌هایی از این دست نیز همواره خوانندگانی اندک‌شمار داشته‌اند، کاری است شایان ارج‌گذاری و ستایش.

[عنوان یادداشت، مثلی عربی است که درواقع برگردان زبانزدی از زبان فارسی است. «تَفَرْزَنَ» معرّب‌شده از ریشه‌ی واژه‌ی فرزین فارسی (به معنای وزیر) و «بیدق» (هم‌چنین «بیادق» و «بیاده») مُعرّب واژه‌ی «پیاده» هر دو از مهره‌های بازی شطرنج هستند. معنای لفظی عبارت چنین است: پیاده (در بازی شطرنج) وزیر شد و در جایی به کار می‌رود که کسی از مرتبه‌ای پست به جایگاهی بلند رسیده باشد.]

منابع
ابی‌نواس، (بی‌تا)، دیوان. بیروت: دار صادر.
أعشی، (۱۴۰۶ هـ)، دیوان، بیروت: دارُ بیروت للطباعه و النشر.
امام شوشتری، محمدعلی، (۱۳۹۶)، فرهنگ واژه‌های فارسی در زبان عربی، چ نخست، اهواز: ترآوا.
إمرؤالقیس، (بی‌تا)، دیوان. بیروت دار صادر.
بحتری، (بی‌تا)، دیوان. بیروت: دار الرقم.
جریر (۱۴۰۶ هـ)، دیوان. بیروت: دارُ بیروت للطباعه و النشر.
الجوالیقی، ابومنصور، (۱۴۱۰ هـ)، المعرب. حقّق کلماته بإرجاعها إلی أصولها و ذکر معانیها الأصلیه و تتبَّع التغیُّرات التی طرأت علیها، الدکتور ف. عبدالرحیم، الطبعه الأولی، دمشق: دارالقلم.
عروه بن الورد، (بی‌تا)، دیوان، حققه و أشرف علی طبعه و وضع فهارسه عبدالمعین الملوحی، دمشق: وزاره الثقافه و الارشاد القومی، مطبوعات مدیریته احیاء التّراث القدیم.

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

هفته نامه پیوند ایرانیان | ایران ، خوزستان ، اهواز